آنیا :خودم خفت میکنم ک.....ص. ک.....ش
آنیا :خودم خفت میکنم ک.....ص. ک.....ش
آنیا میره یه مشت از اونایی که دامیان کلاس اول زدو به بکی میزنه
یه زره آرومتر
بکی: ای حالا یه فیلم دیگه
آنیا : من بدم نمیاد ولی اگه ب
داشت حرفشو تموم میکرد که گوشی آنیا زنگ میخوره
در حال حرف زدن با تلفن
آنیا : سلام بابا «با ترس»
لوید : آنیا ما داریم میایم الان فرودگاه ژاپنیم
آنیا : چی چرا قبل اینکه راه بیوفتید بهم نگفتید ؟ میخواید بیام اون جا
لوید : نه بگو کجایی ما بیایم
آنیا : خوب راستش خونه دامیانم
لوید : باشه الان میایم
بعد گوشی رو قطع کرد
آنیا : اوف انگار ویدیو رو ندیده
۲ ساعت بعد
پیشخدمت : آقای دزموند خانم فورجر و آقای فورجر اومده اومدن
دامیان: باشه راهنمایی شون کن به پذیرایی الان میام
۲ دقیقه بعد آنیا و بکی و دامیان میرن پذیرایی و میشینن
آنیا : مشکلی پیش اومده که آنقدر زود اومدید
اصلاً چرا اومدید اینجا منم فقط واسه ۳ سال قرار بود اینجا بمونم
بکی و دامیان میرن تو شک
دامیان: یعنی چی تو کمتر از سال اینجا نیستی
پس چرــــــ
که آنیا میپره وست حرف
آنیا : الان وقتش نیست
خوب بابا داشتی حرف می زدی
لوید : راستش میخوام درباره شغلت حرف بزنم
انیا : نکنه میزاری خواننده شم
لوید و یور : آره «با لبخند مهربونی»
انقدر خوشحال میشه که چشاش ستاره ای میشه
انیا بلند میشه و میپره تو بغل یور و لوید
آنیا : خیلی خیلی ممنون «با خوشحالی و گریه»
نکته : یور و لوید درباره آنیا و دامیان میدونن
آنیا میره یه مشت از اونایی که دامیان کلاس اول زدو به بکی میزنه
یه زره آرومتر
بکی: ای حالا یه فیلم دیگه
آنیا : من بدم نمیاد ولی اگه ب
داشت حرفشو تموم میکرد که گوشی آنیا زنگ میخوره
در حال حرف زدن با تلفن
آنیا : سلام بابا «با ترس»
لوید : آنیا ما داریم میایم الان فرودگاه ژاپنیم
آنیا : چی چرا قبل اینکه راه بیوفتید بهم نگفتید ؟ میخواید بیام اون جا
لوید : نه بگو کجایی ما بیایم
آنیا : خوب راستش خونه دامیانم
لوید : باشه الان میایم
بعد گوشی رو قطع کرد
آنیا : اوف انگار ویدیو رو ندیده
۲ ساعت بعد
پیشخدمت : آقای دزموند خانم فورجر و آقای فورجر اومده اومدن
دامیان: باشه راهنمایی شون کن به پذیرایی الان میام
۲ دقیقه بعد آنیا و بکی و دامیان میرن پذیرایی و میشینن
آنیا : مشکلی پیش اومده که آنقدر زود اومدید
اصلاً چرا اومدید اینجا منم فقط واسه ۳ سال قرار بود اینجا بمونم
بکی و دامیان میرن تو شک
دامیان: یعنی چی تو کمتر از سال اینجا نیستی
پس چرــــــ
که آنیا میپره وست حرف
آنیا : الان وقتش نیست
خوب بابا داشتی حرف می زدی
لوید : راستش میخوام درباره شغلت حرف بزنم
انیا : نکنه میزاری خواننده شم
لوید و یور : آره «با لبخند مهربونی»
انقدر خوشحال میشه که چشاش ستاره ای میشه
انیا بلند میشه و میپره تو بغل یور و لوید
آنیا : خیلی خیلی ممنون «با خوشحالی و گریه»
نکته : یور و لوید درباره آنیا و دامیان میدونن
۲.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.