حقیقت پنهان🌱
حقیقت پنهان🌱
part 16
رضا:*دیگه کم کم داشت گریه مون میگرفت.
درسته که همین چن دیقه پیش داشتیم شوخی میکردیم. ولی خب هر
دومون بغض کردیم. اخه بعد
از محراب و ارسلان
.. ممد بهترین رفیق من بود.*
ارسلان:*دیدم انگار ممد و رضا بغض کردن. سریع خواستم جمعش کنم.
ارسلان: اقا بار دیگه که قرار داشتیم من با زنم میام😂
*محرابم که قضیه رو گرفته بود. گفت:*
محراب: من زن که هیچی. با چارتا بچه هام میام
متین: چاهار تا؟؟؟!!!!!
محراب:اره، بچه دوس دارم
رضا: بابا به فکر زن آینده تم باش بهش فشار نیار، پس فردا ازت زده میشه هااا😂😂
*همه زدیم زیر خنده*
محراب: هه هه مسخره هااا
متین: نه بچه ها حالا دور از شوخی بعدی ایشالا منم
ارسلان: اوووووو. کی هست حالا
متین: بعد میفهمید دیگه
محراب: اسمشو بگو
متین*میخواستم به بچه ها بگم ولی خب یکم از ترس رضا دودل بودم. و خب نیکا جدیدن یه جوری شده بود. همش منو میپیچوند.......... اگه قرار داشتیم ، زود میرفت خونه... نمیدونم چرا اینجوری شده بود.*
متین: نه داداش اسمشو نمیتونم
ارسلان: خب اول اسمشو بگو
متین:«N»
محراب: اوووو پس به هم میاین
ممد: «N» به«M» میاد؟؟؟
محراب: نه
ممد: پس ببند
بیچاره محراب. تاحالا چند بار بهش گفتن ببند😂
کلا تو این رمان مهشاد و محراب یکم خنگن واسه همینم هست که عاشق هم میشن در جریان باشین
🤍🔗
حالا شماعم بگید ان با ام به هم میاد؟ 😂
part 16
رضا:*دیگه کم کم داشت گریه مون میگرفت.
درسته که همین چن دیقه پیش داشتیم شوخی میکردیم. ولی خب هر
دومون بغض کردیم. اخه بعد
از محراب و ارسلان
.. ممد بهترین رفیق من بود.*
ارسلان:*دیدم انگار ممد و رضا بغض کردن. سریع خواستم جمعش کنم.
ارسلان: اقا بار دیگه که قرار داشتیم من با زنم میام😂
*محرابم که قضیه رو گرفته بود. گفت:*
محراب: من زن که هیچی. با چارتا بچه هام میام
متین: چاهار تا؟؟؟!!!!!
محراب:اره، بچه دوس دارم
رضا: بابا به فکر زن آینده تم باش بهش فشار نیار، پس فردا ازت زده میشه هااا😂😂
*همه زدیم زیر خنده*
محراب: هه هه مسخره هااا
متین: نه بچه ها حالا دور از شوخی بعدی ایشالا منم
ارسلان: اوووووو. کی هست حالا
متین: بعد میفهمید دیگه
محراب: اسمشو بگو
متین*میخواستم به بچه ها بگم ولی خب یکم از ترس رضا دودل بودم. و خب نیکا جدیدن یه جوری شده بود. همش منو میپیچوند.......... اگه قرار داشتیم ، زود میرفت خونه... نمیدونم چرا اینجوری شده بود.*
متین: نه داداش اسمشو نمیتونم
ارسلان: خب اول اسمشو بگو
متین:«N»
محراب: اوووو پس به هم میاین
ممد: «N» به«M» میاد؟؟؟
محراب: نه
ممد: پس ببند
بیچاره محراب. تاحالا چند بار بهش گفتن ببند😂
کلا تو این رمان مهشاد و محراب یکم خنگن واسه همینم هست که عاشق هم میشن در جریان باشین
🤍🔗
حالا شماعم بگید ان با ام به هم میاد؟ 😂
۷.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.