پارت ۵۰
#جانگکوک
اروم اشک میریخت ولی محکم بغلم کرده بود...
♡:یااااا کایلا یا....تو که میدونی این حرفت بی ربطه
سرشو اورد بالا و همونطور که تو بغلم بود با چشای سرخش بهم نگاه کرد
◇:ولی بعد این همه مدت حرفشو یادش بود...پس بهش عمل میکنه
♡:اون بخوادم نمیتونه.....گریه نکن عشقم
اروم سر تکون داد و اشکاشو پاک کرد...زیاد گریه نکرده بود واس همین صورتش پف نکرده بود...فقط یکم چشماش قرمز بود
♡بریم...
◇:اوهوم
دستشو محمکم گرفتم و راه افتادم...
عین اردکای بی حوصله ای که دنبال مامانشون میان داشت دنبالم میومد
♡:یاااا...میلکی بخند دیگه
◇:جونگکوک خواهش میکنم...اصلا حوصله ندارم....در ضمن این میلکی رو از کی یاد گرفتی؟
♡:معلومه از مینجی...بنظرم خیلی بهت میاد.
◇:نمیاد
♡:میاد
◇:نه
♡میاد
◇:یااااا جانگکوک شی...خیلی خب میاد 😑😑
♡:خودم میدونستم لازم نبود بگی
از لحنم خندش گرفت ...خوشحال شدم ک بالاخره خندید
#نامجون
همه نشسته بودیم به جز جونگکوک و کایلا...همه داشتن تو سر و کله هم میزدن و میخندیدن ...ولی نیانگ ساکت نشسته بود
اروم زدم به شونه ی هوسوک...برگشت سمتم
♤همم؟
¤:نونا چشه؟
♤:جریان کایلا رو فهمیده
¤:شت...چرا گفتی؟
♤:خودش میفهمید اخرش...
کایلا و کوک اومدن دست تو دست هم...ولی چشای کایلا قرمز بود
◇:سلام (زیر لب)
نیانگ حتی نگاهشم نکرد....
♡:سلام بچه ها
همه جوابشون دادیم و نشستن ... کایلا کنار من نشست و کوک هم کنارش
¤:کایلا...خوبی
◇:من؟...اوه...خوبم اوپا چطور
¤:هیچی عزیزم🙂
ادامه پارت بعد
لایک کامنت...
اروم اشک میریخت ولی محکم بغلم کرده بود...
♡:یااااا کایلا یا....تو که میدونی این حرفت بی ربطه
سرشو اورد بالا و همونطور که تو بغلم بود با چشای سرخش بهم نگاه کرد
◇:ولی بعد این همه مدت حرفشو یادش بود...پس بهش عمل میکنه
♡:اون بخوادم نمیتونه.....گریه نکن عشقم
اروم سر تکون داد و اشکاشو پاک کرد...زیاد گریه نکرده بود واس همین صورتش پف نکرده بود...فقط یکم چشماش قرمز بود
♡بریم...
◇:اوهوم
دستشو محمکم گرفتم و راه افتادم...
عین اردکای بی حوصله ای که دنبال مامانشون میان داشت دنبالم میومد
♡:یاااا...میلکی بخند دیگه
◇:جونگکوک خواهش میکنم...اصلا حوصله ندارم....در ضمن این میلکی رو از کی یاد گرفتی؟
♡:معلومه از مینجی...بنظرم خیلی بهت میاد.
◇:نمیاد
♡:میاد
◇:نه
♡میاد
◇:یااااا جانگکوک شی...خیلی خب میاد 😑😑
♡:خودم میدونستم لازم نبود بگی
از لحنم خندش گرفت ...خوشحال شدم ک بالاخره خندید
#نامجون
همه نشسته بودیم به جز جونگکوک و کایلا...همه داشتن تو سر و کله هم میزدن و میخندیدن ...ولی نیانگ ساکت نشسته بود
اروم زدم به شونه ی هوسوک...برگشت سمتم
♤همم؟
¤:نونا چشه؟
♤:جریان کایلا رو فهمیده
¤:شت...چرا گفتی؟
♤:خودش میفهمید اخرش...
کایلا و کوک اومدن دست تو دست هم...ولی چشای کایلا قرمز بود
◇:سلام (زیر لب)
نیانگ حتی نگاهشم نکرد....
♡:سلام بچه ها
همه جوابشون دادیم و نشستن ... کایلا کنار من نشست و کوک هم کنارش
¤:کایلا...خوبی
◇:من؟...اوه...خوبم اوپا چطور
¤:هیچی عزیزم🙂
ادامه پارت بعد
لایک کامنت...
۱۰.۹k
۰۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.