مروارید آبی

مروارید آبی
Part ¹⁸
+مامان (خوشحال)
م/ ل بهت تبریک میگم دخترم به تو هم همینطور کوک مراقب لانا باشیاا
_چشم حتما مراقبشم مامان
ک/ ل دخترم ایشالا خوشبخت شی
کوک موقعی که ما نیستیم حواست به لانا باشه خوشبختش کنی
_ حتما پدر جان خیالتون راحت الان لانا هم جزوی از زندگیمه
& اوهههه گلبم (دمه گوش تهیونگ) یاد بگیر
# (دمه گوش یونا) زن داداش اینقدر تهیونگ اذیت نکن (خنده)
&بسم الله تو چجوری شنیدی؟ (تعجب)
#قشنگ معلوم بود (چشمک)
+پدر واقعا میخواین برین؟ (بغض)
م/ ل صورت لانا رو با دستاش قاب میکنه *
مل دخترم نبینم اشکاتو گفتیم که اتفاقاتی اونور افتاده که مجبوریم بریم
و هم به پدر بزرگ سر بزنیم (لبخند)
+ماماننن نکنه واسه ی پدربزرگ اتفاقی افتاده؟(نگران)
ک/ ل هوفف.. دخترم هیچ اتفاقی نیوفته و نمیوفته خب؟؟
+هوم زود برگردید
م/ ل شما باید بیاید (لبخند)
_ حتما میایم لانا دیگه ناراحت نباش دیگه خوب نیست
م/ ج راست میگه کوک دخترم اروم باش مامانت و بابات زودی میان (مهربون)
+هومم
فلش بک به اخر مراسم *
ویو لانا مادر کوک همه مهمونا رو بهم معرفی کرده بود دیگه همه رو میشناسم
داشتم با یونا حرف میزدم که کوک بهم علامت داد که حاضری بریم؟
منم علامت دادم اره
بعد از علامت پاشدم از یونا و مامانم و مامان کوک خدافظی کردم و به سمت کوک حرکت کردم
ویو کوک
دیگه کاملا خسته شده بودم باید بعد از مراسمم بریم عمارت لانا تا وسایلشو بیاریم
اخرای مراسم بود که دست تو دست لانا رفتیم دمه در و پدرم میکروفن و گرفت و پایان مراسم و اعلام کرد
دست تو دست لانا دمه در تالار بودیم تا از همه بابت اومدنشون تشکر کنیم که مهمونا تموم شد
فقط پدرم و مادرم ویونا و تهیونگ بودن
که از اونام خدافظی کردیم و سوار ماشین شدیم
تو ماشین حرفی نزدیم تا رسیدیم عمارت پدر لانا
یه پنج دقیقه ای بود که منتظر لانا بودم
ویو لانا
بعد از اینکه تو عمارت از پدر و مادرم خدافظی کردم وسایل و اجوشی اورد و گذاشت پشت ماشین کوک
ازش تشکر کردم و وارد ماشین شدم
_بریم؟
+اره (ناراحت)
چند دقیقه گذشت و تو ماشین ساکت بود که سکوت و شکستم
+قوانین و نوشتی؟
_نه گفتم تو هم که میخوای بنویسی باهم بنویسیم
+خوبه
_اره

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۰)

مروارید آبی Part ¹⁹ویو لانا بعد از نیم ساعت بلخره رسیدیم به ...

بنفش من 2 Part4+که سرو کله جیان پیدا شد... تهیونگ خیلی عصبی ...

مروارید آبیPart ¹⁷ویو کوک بلخره نوبت رسید دلم میخواست لباش و...

بنفش من 2 Part3+که سایان رو دیدم... ^سلام ات +سایاننن خیلی خ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط