مروارید آبی
مروارید آبی
Part ¹⁷
ویو کوک
بلخره نوبت رسید
دلم میخواست لباش و امتحان کنم....
کمر باریکشو گرفتم و با اون یکی دستم گردنشو به سمت خودم کشیدم و لبامو گذاشتم روی لباش... مزه خوبی میداد... حس قشنگی بود حداقل برای من بعد از چند مینی از هم جدا شدیم بعد از چند دقیقه فامیلای من و لانا برای تبریک اومدن جلو که با چیزی که دیدم چشام چهار تا شد
یاد اوری علامت ها
#جیمین
~تهیونگ
×جیهوپ
&یونا
م/ ل مادر لانا
ک/ ل پدر لانا
پ/ ج پدر کوک
م/ ج مادر کوک
& سلام داداش (خوشحال)
+چی؟ این الان به کوک گفت داداش
مگه این ارایشگر نبودددددد (تو دلش)
_سلام و کوفت (اخم)
~ ادب داشته باشااا (خنده)
_ پس بگو اونی که گیرش اوردی خواهر منه؟ (اخم)
بابا تو خبر داشتی؟
پ/ج بله پسرم(لبخند)
هم من هم مادرت
کوک به سمت لانا چرخید *
_میبینی دنیا و مردماش چقدر غریبه شدن؟
+ میشه معرفی کنی؟ (پوکر فیس)
&ای برادر زن خوشگلمم من یونام خواهر کوچیک کوک
ایشونم دوست پسرم تهیونگ
اشاره به پدر کوک*
ایشونم که پدر کوک هستن که میشناسی و بغلشونم مادرمه که خب ایشونم میشناسی
+خوشبختم (لبخند)
مادر کوک اومد جلوی لانا دستش و گرفت *
م/ ج دخترم بهت تبریک میگم ایشالا خوشبخت بشین (لبخند)
+ممنونم (لبخند)
پ/ ج دخترم بهت تبریک میگم امیدوارم به پای هم پیر شین(لبخند)
+ممنونم پدر
لانا برگشت سمت جیهوپ و جیمین
+ایشون چه نسبتی دارن؟
_ ایشون جیمین هستن و ایشون جیهوپ و تهیونگ
از دوستای دبیرستانم هستن
+خوشبختم
# بهتون تبریک میگم لانا و کوک ایشالا تو بیمارستان ببینیمتون
+چی؟
#منظورم موقعه زایمانته(خنده)
+همیشع اینقدر رکی؟(پوکر فیس)
#زن داداشمی دیگه (لبخند)
×نوبته منهههه
بهت تبریک میگم لانا امیدوارم بتونی کوک و تحمل کنی (لبخند)
+ممنون
_همتون دست به یکی کردین از من به زنم بد بگین دیگه نه؟(یه ابروشو میده بالا)
م/ل دخترمم (مهربون لبخند)
+مامانننن (خوشحال)
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ¹⁷
ویو کوک
بلخره نوبت رسید
دلم میخواست لباش و امتحان کنم....
کمر باریکشو گرفتم و با اون یکی دستم گردنشو به سمت خودم کشیدم و لبامو گذاشتم روی لباش... مزه خوبی میداد... حس قشنگی بود حداقل برای من بعد از چند مینی از هم جدا شدیم بعد از چند دقیقه فامیلای من و لانا برای تبریک اومدن جلو که با چیزی که دیدم چشام چهار تا شد
یاد اوری علامت ها
#جیمین
~تهیونگ
×جیهوپ
&یونا
م/ ل مادر لانا
ک/ ل پدر لانا
پ/ ج پدر کوک
م/ ج مادر کوک
& سلام داداش (خوشحال)
+چی؟ این الان به کوک گفت داداش
مگه این ارایشگر نبودددددد (تو دلش)
_سلام و کوفت (اخم)
~ ادب داشته باشااا (خنده)
_ پس بگو اونی که گیرش اوردی خواهر منه؟ (اخم)
بابا تو خبر داشتی؟
پ/ج بله پسرم(لبخند)
هم من هم مادرت
کوک به سمت لانا چرخید *
_میبینی دنیا و مردماش چقدر غریبه شدن؟
+ میشه معرفی کنی؟ (پوکر فیس)
&ای برادر زن خوشگلمم من یونام خواهر کوچیک کوک
ایشونم دوست پسرم تهیونگ
اشاره به پدر کوک*
ایشونم که پدر کوک هستن که میشناسی و بغلشونم مادرمه که خب ایشونم میشناسی
+خوشبختم (لبخند)
مادر کوک اومد جلوی لانا دستش و گرفت *
م/ ج دخترم بهت تبریک میگم ایشالا خوشبخت بشین (لبخند)
+ممنونم (لبخند)
پ/ ج دخترم بهت تبریک میگم امیدوارم به پای هم پیر شین(لبخند)
+ممنونم پدر
لانا برگشت سمت جیهوپ و جیمین
+ایشون چه نسبتی دارن؟
_ ایشون جیمین هستن و ایشون جیهوپ و تهیونگ
از دوستای دبیرستانم هستن
+خوشبختم
# بهتون تبریک میگم لانا و کوک ایشالا تو بیمارستان ببینیمتون
+چی؟
#منظورم موقعه زایمانته(خنده)
+همیشع اینقدر رکی؟(پوکر فیس)
#زن داداشمی دیگه (لبخند)
×نوبته منهههه
بهت تبریک میگم لانا امیدوارم بتونی کوک و تحمل کنی (لبخند)
+ممنون
_همتون دست به یکی کردین از من به زنم بد بگین دیگه نه؟(یه ابروشو میده بالا)
م/ل دخترمم (مهربون لبخند)
+مامانننن (خوشحال)
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۸.۴k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط