رمان(عشق)پارت۲
سوسن: ما غذامونو خوردیم و بعدش رفتیم کافیشاپ تا قهوه بخوریم نشستیم تا قهوه رو بیارن عمر:عشقم نظرت چیه حالا که تا اینجا اومدیم چیز کیکم بخوریم☺️. سوسن:ازدست تو عمر خیلی شکمویی☺️☺️☺️ عمر:ببخشید آقا میشه ۲ تا چیز کیک لیمویی بیارین. گارسون: چشم. سوسن:یهو چشممون به سارپ افتاد که صندلی روبرویی نشسته بود و دوباره مثل همیشه۴،۳ تا دختر دورش جمع شده بودن 😡و اون داشت همزمان با همشون رل میزد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 🤣🤣🤣. نکته=در این رمان سارپ داداشه سوسنه و نقش طنز و جلفی داره و عاشق رل زدن با دختراست. سوسعم میرن سمت میز سارپ سوسعم: سلام سارپ سارپ: سلام. سوسن: چطورین دخترا خوبین؟ دخترا: بله. نکته:در اینجا سوسن از عصبانیت با حالت خنده صحبت میکنه عمر :میبینم که مثل همیشه با دخترای زیبا قرار میزاری سوسن:از عصبانیت زدم به پای عمر و با خنده گفتم: عشقم نظرت چیه بریم سر میز خودمون فکر کنم دیگه قهوه و چیز کیکمون رو آوردن عمر:🤣🤣 باشه عشقم تازه هنوز که سفارش هامون نیاوردن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣. سوسن با عصبانیت :خدافظ داداش جونم( بعداً به حصابت میرسم) 😡😡😡. یکی از دخترایی که کنار سارپ نشسته: جون بابا عجب کیسیه عمر:🤣🤣🤣 هان سوسن: دست عمر رو گرفتم و از کافیشاپ بردمش بیرون. عمر: 🤣🤣🤣🤣🤣 چیشد بهم حسودیت شد؟. سوسن(باشوخی): میزنم تو ذهنتان🤣🤣🤣 عمر:باشه بابا آروم باش عشقم🤣🤣 (باشوخی) راستی تو یکم پیش ریزریز یه چیزایی گفتی گفتی که سارپ به حصابت میرسم و اینا....... پس نظرت چیه امروز دوتایی بریم خونشو به حسابش برسیم. سوسن: 😡😡☺️☺️ عشقممممم تو نمیری اونجا چون شاید وضعیت خونش خوب نباشه (گرفتی که چی میگم). عمر:باشه بابا من دیگه چیزی نمیگم🤭 زیر لب( همه ی دخترا چشمشون به منه خب طبیعیه که نگران باشی)☺️☺️. سوسن: چی گفتی🤣؟. عمر:هیچی بابا هیچی🤭🤭. گوشی سوسن زنگ خورد. سوسن:آآ از مزونه..........
۳.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.