part (32)🫂🖇🔮
part (32)🫂🖇🔮
یونا:توروخودا کمکم کن بچم*با گریه و اروم*
جین:بدو ببریمش بیمارستان
کوک یونا یونا رو بلد کرد
...
کوک یونا رو بلند کرد رو گذاشت تو ماشین
جین هم سری به سمت بیمارستان رفت
پرش زمانی:/
جین:دکتر حالش چطوره؟؟
دکی:حالشون خوبه ولی بچه..
جین:بچه چی؟؟
دکی:از دستش دادیم
جین:م..منون
کوک جین و گرفت چون حالش خیلی بد بود همون موقع هانا اومد
هانا:چی شده ؟؟یونا چش شده؟؟
کوک:یونا خوبه اما بچش..
هانا:چ...چییی؟؟
جین:من میدونم و ته الان میرم ب حسابش میرسم
کوک:جین خونسردی تو حفظ کن
جین:چطوری اخه*داد*زد دختر بیچاره رو ناکار کرد
هانا داشت گریه میکرد:م..من میرم پیشش
کوک:باشه .. هانا رفت
جین سریع از بیمارستان خارج شد میخواست بره پیش ته
جین محکم درو میکوبید
ته:کیهههههه*داد*
جین:این درو باز کن*با داد*
وقتی ته درو باز کرد جین ته رو به ی مشت مهمون کرد
ته:چرا اینطوری میکنی؟؟؟
جین:تو به بچه خودتم رحم نکردی؟؟*داد*..افتاد رو ته و تا میخورد زدش تهیونگ هم سر و صورتش خونی بود:
هع بیین کی به کی میگه ..مگه ت نبودی که یونا یو بوسیدی؟
جین:چی میگی تو؟
*عکسایی که داشته بود رو اورد*
ته:ایناهاش ببین مگه این تو نیستی؟؟
جین:هع تو چقد زود باوری این کجاش شبیه منه؟؟من حتی به یونا دست هم نزدم
ته:پ..پس
جین عکسارو بده ببینم .. جین عکسارو گرفت از خونه زد بیرون رفت پیش شوگا چون تو این کارا استاد بود میتونست عکسای فتوشاپ رو اصلیش رو در بیاره
:/
جین:شوگا اینو ببین
شوگا:خب
جین:میخوام اصلشو برام در بیاری
شوگا:حله ۱۰ دیقه وایسا
بهد ۱۰ دقیقه:/
شوگا:بیا اینم از اصلیش
جین:ممنون .. و سریع رفت
شوگا:لاقل میگفتی برای چیه؟؟
جین:بعدا بهت میگم*داد چون دور بود*
پرش زمانی پیش ته:/
جین:بیا اینم عکسای اصلیش
ته:م...من.
جین:واقعا برات متاسفم ..و رفت..
توی بیمارستان:/
یونا ویو:/
چشامو باز کردم دیدم یکی پیش تختمه
یونا:ت...تو
کوک:یونا؟؟به هوش اومدی؟؟
یونا:ب..بچم
کوک:من متاسفم😔
یونا:😭😭😭😭
کوک:یونا اروم باش
یونا:چطور میتونم اروم باشم وقتی بچم پیشم نیس؟؟
کوک:...
یونا:من میخوام طلاق بگیرم
...
یونا:توروخودا کمکم کن بچم*با گریه و اروم*
جین:بدو ببریمش بیمارستان
کوک یونا یونا رو بلد کرد
...
کوک یونا رو بلند کرد رو گذاشت تو ماشین
جین هم سری به سمت بیمارستان رفت
پرش زمانی:/
جین:دکتر حالش چطوره؟؟
دکی:حالشون خوبه ولی بچه..
جین:بچه چی؟؟
دکی:از دستش دادیم
جین:م..منون
کوک جین و گرفت چون حالش خیلی بد بود همون موقع هانا اومد
هانا:چی شده ؟؟یونا چش شده؟؟
کوک:یونا خوبه اما بچش..
هانا:چ...چییی؟؟
جین:من میدونم و ته الان میرم ب حسابش میرسم
کوک:جین خونسردی تو حفظ کن
جین:چطوری اخه*داد*زد دختر بیچاره رو ناکار کرد
هانا داشت گریه میکرد:م..من میرم پیشش
کوک:باشه .. هانا رفت
جین سریع از بیمارستان خارج شد میخواست بره پیش ته
جین محکم درو میکوبید
ته:کیهههههه*داد*
جین:این درو باز کن*با داد*
وقتی ته درو باز کرد جین ته رو به ی مشت مهمون کرد
ته:چرا اینطوری میکنی؟؟؟
جین:تو به بچه خودتم رحم نکردی؟؟*داد*..افتاد رو ته و تا میخورد زدش تهیونگ هم سر و صورتش خونی بود:
هع بیین کی به کی میگه ..مگه ت نبودی که یونا یو بوسیدی؟
جین:چی میگی تو؟
*عکسایی که داشته بود رو اورد*
ته:ایناهاش ببین مگه این تو نیستی؟؟
جین:هع تو چقد زود باوری این کجاش شبیه منه؟؟من حتی به یونا دست هم نزدم
ته:پ..پس
جین عکسارو بده ببینم .. جین عکسارو گرفت از خونه زد بیرون رفت پیش شوگا چون تو این کارا استاد بود میتونست عکسای فتوشاپ رو اصلیش رو در بیاره
:/
جین:شوگا اینو ببین
شوگا:خب
جین:میخوام اصلشو برام در بیاری
شوگا:حله ۱۰ دیقه وایسا
بهد ۱۰ دقیقه:/
شوگا:بیا اینم از اصلیش
جین:ممنون .. و سریع رفت
شوگا:لاقل میگفتی برای چیه؟؟
جین:بعدا بهت میگم*داد چون دور بود*
پرش زمانی پیش ته:/
جین:بیا اینم عکسای اصلیش
ته:م...من.
جین:واقعا برات متاسفم ..و رفت..
توی بیمارستان:/
یونا ویو:/
چشامو باز کردم دیدم یکی پیش تختمه
یونا:ت...تو
کوک:یونا؟؟به هوش اومدی؟؟
یونا:ب..بچم
کوک:من متاسفم😔
یونا:😭😭😭😭
کوک:یونا اروم باش
یونا:چطور میتونم اروم باشم وقتی بچم پیشم نیس؟؟
کوک:...
یونا:من میخوام طلاق بگیرم
...
۶۱.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.