Season Nightmare of Love

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 130



جویونگ: ولی بانوی من این یه دستوره
سریع شنلم رو پوشیدم و به سیسو هم کمک کردم که شنلش رو بپوشه یون جین رو بغل کردم و با زور تونستیم با سیسو از اتاق و قصر اصلی خارج بشیم...الان توی حیاط پشتی قصر بودیم...من نمیتونستم بزارم جیمین همینجا بمونه...به سیسو نگاه کردم و یون جین رو گذاشتم زمین و زانو زدم جلوش تا هم قدش بشم....
سویون: یون جین مامانی...پیش زندایی بمون و اصلا ازش دور نشو
یون جین: کجا میری مامانی؟...
سویون: یون جین فدات شم من میرم و زودی میام پیشت باشه؟...باید یه لحضه برم پیش بابایی...میخوام یه قولی بهم بدی...
یون جین: منم میام
سویون: نه عزیزم تو پیش زندایی بمون و ازش مراقبت کن باشه؟...حالا یه قولی بهم بده
یون جین: چه قولی(بغض)
سویون: قول بده همیشه پیش سوکیون بمونی و ازش مراقبت کنی..و این که پیش بابا باش...باشه؟
یون جین: چرا اینطوری حرف میزنی مامانی؟( بغض)
سویون: فدات شدم مراقب همه باش باشه؟ من زودی میام پیشت
یون جین: باشه مامانی(بغض)
سویون: به کسی هم چیزی نگو که من نیستم
یون جین:باشه...مامانی....
تا جایی باهاشون رفتم از یه جایی به بعد دست یون جین رو ول کردم و اون نگاهی بهم کرد بهش اشاره کردم که بره و در حالی که اشکاش می‌ریخت باهام بای بای کردو دنبالشون رفت منم یه گوشه قایم شدم و کل مسیر رو برگشتم همه جا پر از سرباز بود به زود و یواشکی خودم رو به جیمین رسوندم...با دیدنش لبخندی زدم...دامنم رو توی دستم گرفتم و خواستم برم طرفش که چشمم به فردی که روی پشت بوم با یه تفنگ در کمین جیمین نشسته بود افتاد دامنم رو بلند کردو با سرعت دویدم طرف جیمین...دستم رو باز کردم و جلوش ایستادم و متوقف شدن من با صدای تفنگ برابر شد.....
....
صدای تفنگ چندین بار توی قصر اکو شد جیمین با تعجب به چشمای من زل زده بود درد بدی توی ناحیه سینم حس کردم سریع چرخوندم و بهم خیره شد تو چشماش نگاه کردم...به دقیقه نکشید که دستش رو سریع روی سینم گذاشت...
سویون دیگه نتونست روی پاهاش وایسه و افتاد زمین...که هم زمان جیمین هم باهاش روی زمین نشست...لباس صورتی کم رنگش که حالا قسمت بالا تنش قرمز شده بود....جیمین دستش رو روی قفسه سینه عشقش گذاشت هنوز شکه بود...به سویون خیره شد...سویون دستش رو که حالا کاملا خونی بود بالا آورد و روی نیمرخ جیمین گذاشت...با صدای گرفته از درد زمزمه کرد
سویون: جی..جیمنا‌‌...
جیمین: که حالا اشکاش جاری شده بود با یه دستش کمر سویون رو گرفته بود و اون دستش رو روی دست سویون که روی صورت بود گذاشت
سویون: جی...جیمنا...یه...یه قولی...بهم...بهم بده
جیمین: هیشش آروم باش...یکی پزشک سلطنتی رو خبر کنه( داد)...یه کم دیگه...فقط یه کم تحمیل کن...( گریه)




....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 131سویون: جی...جیمین......

تولدت مبارک امید زندگیم...نور زندگیم...خورشید درخشان من...دع...

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 129یون جین: ممنون دایی(...

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️Part 128سویون: جیمینا عروسم ...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط