گفت شاعر از چی می نویسی
...
گفت: شاعر از چی می نویسی؟
گفتم: از عشق و بارون و تنهایی
گفت: چی می شه
عاشق می شی، بارونی می شی
بعد تنها می شی؟
گفتم: روزگاره دیگه
هم بهار داره، هم پاییز، هم زمستون
گفت: فرق داره؟
گفتم: آره
یه موقع با چشم می بینی
یه موقع با عقل
یه موقع با دلت
من با دلم دیدم
واسه همین هم بهارش قشنگه
هم پاییزش
هم زمستونش
داشت می رفت یه نگاه کرد
گفت: اسم تنهاییتو چی می ذاری؟
گفتم: یه حس خوب
با عشق و بارون و تنهایی
گفت: شاعر از چی می نویسی؟
گفتم: از عشق و بارون و تنهایی
گفت: چی می شه
عاشق می شی، بارونی می شی
بعد تنها می شی؟
گفتم: روزگاره دیگه
هم بهار داره، هم پاییز، هم زمستون
گفت: فرق داره؟
گفتم: آره
یه موقع با چشم می بینی
یه موقع با عقل
یه موقع با دلت
من با دلم دیدم
واسه همین هم بهارش قشنگه
هم پاییزش
هم زمستونش
داشت می رفت یه نگاه کرد
گفت: اسم تنهاییتو چی می ذاری؟
گفتم: یه حس خوب
با عشق و بارون و تنهایی
- ۱.۴k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط