شب از نیمه گذشته مثل هرشب باز بی خوابم

شب از نیمه گذشته مثل هرشب باز بی خوابم
نمی دانی چقدر این روزها غمگین و بی تابم

زمین و آسمان شب- گریه هایم را نمی فهمند
گل نیلوفری در حیرت خاموش مردابم

نگاه ساعت دیواری ام چون گربه ای وحشی
که دارد می کشد هی پنجه اش را روی اعصابم

رگش را می زند انگار هرشب دختری در من
که خون می آورد بالا کسی در عکس بی قابم

تو تابم می دهی بین نبودن ها و بودن هات
من استفهام سرگردان بین نفی و ایجابم

چرا قلبم برای هیچ کس جز تو نمی لرزد
چرا بوی تو را در هیچ آغوشی نمی یابم

تو خوابی آسمانی از فرشته پشت پلک توست
شب از نیمه گذشته مثل هر شب باز بی خوابم



دیدگاه ها (۱۰)

به کجا پر بزنم ؟! من که پرم ریخته استشهر آوار شده روی سرم ری...

تو که رفتی به خدا از همه وحشت کردمآن همه خاطره را طعمه ی حسر...

...گفت: شاعر از چی می نویسی؟گفتم: از عشق و بارون و تنهاییگفت...

روزهایی در زندگیت هستکه حالت خوب نیستبدتر از آن هی بغض کنی و...

پارت : ۲۳

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط