پارت دوم
ـــــــ پارت دوم ــــــــ
"سایههای سیاه – قسمت دوم"
باران شدت گرفته بود. تهیونگ ماشین را با سرعت در کوچههای باریک سئول میراند، اما تعقیبکنندهها هنوز پشت سرشان بودند. جولیا نفس عمیقی کشید، پنجره را کمی پایین داد و اسلحهاش را بالا برد. صدای شلیک گلوله در سکوت شب پیچید. یکی از ماشینهای تعقیبکننده منحرف شد و به دیوار کوچه کوبید. اما هنوز دو ماشین دیگر باقی مانده بودند.
تهیونگ دستش را محکم روی فرمان فشرد و با خونسردی گفت:
"نمیتونیم همینطور فرار کنیم. باید از بینشون رد بشیم."
جولیا چشمانش را باریک کرد و پرسید:
"نقشهات چیه؟"
تهیونگ لبخندی خطرناک زد.
"نگه دار."
قبل از اینکه جولیا فرصت مخالفت پیدا کند، تهیونگ ناگهان ترمز کرد. لاستیکها روی آسفالت خیس سر خوردند و ماشین در جای خود چرخید. دو ماشین تعقیبکننده که انتظار چنین حرکتی را نداشتند، فرصت واکنش پیدا نکردند. اولین ماشین به آنها نزدیک شد و درست لحظهای که میخواستند به آنها بکوبند، تهیونگ گاز داد. ماشینشان به سمت چپ منحرف شد و ماشین دشمن، به شدت با دیوار برخورد کرد.
جولیا زیر لب گفت:
"وای لعنتی... این کارو از کجا یاد گرفتی؟"
تهیونگ چشمکی زد. "بهتره همه رازهای منو ندونی."
حالا فقط یک ماشین باقی مانده بود. جولیا که هنوز اسلحهاش را در دست داشت، گلولهای به سمت لاستیک آن شلیک کرد، اما راننده ماهرانه ماشین را کنترل کرد و به تعقیبشان ادامه داد.
تهیونگ نگاه سریعی به آینه انداخت و گفت:
"اگه نتونیم از شر این یکی خلاص بشیم، به زودی کل مافیا سراغمون میاد."
جولیا گوشیاش را برداشت و پیامی ارسال کرد: "ما گیر افتادیم. کمک لازم داریم."
چند ثانیه بعد، پاسخ آمد: "مختصات رو بفرست. سریع باشید."
تهیونگ نگاهی به جولیا انداخت و با کنجکاوی پرسید:
"با کی حرف زدی؟"
جولیا بدون اینکه به او نگاه کند، پاسخ داد: "تنها کسی که میتونه ما رو نجات بده..."
لحظهای بعد، صدای انفجاری از پشت سرشان بلند شد و ماشین تعقیبکننده در شعلههای آتش فرو رفت. تهیونگ با چشمان گشاد شده به جولیا نگاه کرد و پرسید:
"تو... اینو برنامهریزی کرده بودی؟"
جولیا لبخند مرموزی زد. "من گفتم که تنها نیستیم."
اما تهیونگ حس بدی داشت. اگر کمک اینقدر سریع رسید، یعنی کسی از قبل منتظرشان بود... اما چرا؟ و چه کسی؟
— ادامه دارد —
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط پارت بعد:
۱۰ تا لایک
۲۰ تا کامنت
شرط های پارت قبل نرسید ولی من گذاشتم🫠🙃
"سایههای سیاه – قسمت دوم"
باران شدت گرفته بود. تهیونگ ماشین را با سرعت در کوچههای باریک سئول میراند، اما تعقیبکنندهها هنوز پشت سرشان بودند. جولیا نفس عمیقی کشید، پنجره را کمی پایین داد و اسلحهاش را بالا برد. صدای شلیک گلوله در سکوت شب پیچید. یکی از ماشینهای تعقیبکننده منحرف شد و به دیوار کوچه کوبید. اما هنوز دو ماشین دیگر باقی مانده بودند.
تهیونگ دستش را محکم روی فرمان فشرد و با خونسردی گفت:
"نمیتونیم همینطور فرار کنیم. باید از بینشون رد بشیم."
جولیا چشمانش را باریک کرد و پرسید:
"نقشهات چیه؟"
تهیونگ لبخندی خطرناک زد.
"نگه دار."
قبل از اینکه جولیا فرصت مخالفت پیدا کند، تهیونگ ناگهان ترمز کرد. لاستیکها روی آسفالت خیس سر خوردند و ماشین در جای خود چرخید. دو ماشین تعقیبکننده که انتظار چنین حرکتی را نداشتند، فرصت واکنش پیدا نکردند. اولین ماشین به آنها نزدیک شد و درست لحظهای که میخواستند به آنها بکوبند، تهیونگ گاز داد. ماشینشان به سمت چپ منحرف شد و ماشین دشمن، به شدت با دیوار برخورد کرد.
جولیا زیر لب گفت:
"وای لعنتی... این کارو از کجا یاد گرفتی؟"
تهیونگ چشمکی زد. "بهتره همه رازهای منو ندونی."
حالا فقط یک ماشین باقی مانده بود. جولیا که هنوز اسلحهاش را در دست داشت، گلولهای به سمت لاستیک آن شلیک کرد، اما راننده ماهرانه ماشین را کنترل کرد و به تعقیبشان ادامه داد.
تهیونگ نگاه سریعی به آینه انداخت و گفت:
"اگه نتونیم از شر این یکی خلاص بشیم، به زودی کل مافیا سراغمون میاد."
جولیا گوشیاش را برداشت و پیامی ارسال کرد: "ما گیر افتادیم. کمک لازم داریم."
چند ثانیه بعد، پاسخ آمد: "مختصات رو بفرست. سریع باشید."
تهیونگ نگاهی به جولیا انداخت و با کنجکاوی پرسید:
"با کی حرف زدی؟"
جولیا بدون اینکه به او نگاه کند، پاسخ داد: "تنها کسی که میتونه ما رو نجات بده..."
لحظهای بعد، صدای انفجاری از پشت سرشان بلند شد و ماشین تعقیبکننده در شعلههای آتش فرو رفت. تهیونگ با چشمان گشاد شده به جولیا نگاه کرد و پرسید:
"تو... اینو برنامهریزی کرده بودی؟"
جولیا لبخند مرموزی زد. "من گفتم که تنها نیستیم."
اما تهیونگ حس بدی داشت. اگر کمک اینقدر سریع رسید، یعنی کسی از قبل منتظرشان بود... اما چرا؟ و چه کسی؟
— ادامه دارد —
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط پارت بعد:
۱۰ تا لایک
۲۰ تا کامنت
شرط های پارت قبل نرسید ولی من گذاشتم🫠🙃
- ۱.۰k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط