𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕡𝕒𝕣𝕥..11
جونگ کوک
ات برو تو اتاق
بدووووو
"سری رفتم
*کلتو دراوردم
ی تیر زدم به پای دختره
اینم عاقبت کسیه که با ات اینجوری رفتار کنه
سری رفتم پیش ات
دیدم ترسیده
سرشو انداخته پایین داره گریه میکنه
سری بغلش کردم
هیییس نترس
نترس
" ترباب من خیلی ترسیدم
هققق
*باشه تموم شد
یک ربع بعد
یکم اروم شد
*خوب من میرم تو اتاق کارم
تو عم برو ی لیوان شیر موز برام بیار
باشه..؟!
"چشم
ارباب رفت
منم سری رفتم پایین
رفتم تو اشپز خونه
دیدم دختره با پای خونی افتاده رو زمین
سری رفتم سمتش
کمک کردم تا بلند شه
بردمش تو اتاق
سری رفتم دکتر عمارتو خبر کردم
علامت دکتر =<
< ای وای خیلی خون ازش رفته
تیرو در اوردم
زخمشو با بتادین زدمو تمیز کردم
پانسمان
<حداقل تا یک ماه باید استراحت کنه
" چشم حواسم بهش هست
<من برم
حواست باش کوک نفهمه
وقتی بفهمه تو به کسی که زخمیش کرده کمک کردی عصبی میشه
فعلا
"چشم
فعلا
رفت
جونگ کوک
دیدم ات دیر کرده
رفتم سمت راه پله صداس کردم
اتتتتت
اتتتتتتت
" صدای کوکو شنیدم
تو اینجا بمون الان میام
-با..شه
"سری رفتم
بله اربااااب
*کجاییب تو عههه
بدوووو
" سری شیرموز بردم براش
بفرمایید
*کجا بودی
"داشتم شیر موز درست میکردم
*عاها
میتونی بری
" سری رفتم پایین
سوپ درست کردم
بردم برای خدمتکاره
قاشق قاشق بهش میدادم
-تو خیلی خوبی
ببخشید که باهات بد رفتار کردم
"اشکالی ندار
خوب دیگ من برم
داشتم میرفتم بیرون
که کوک جلوم دید
" یا خدا
ارباب ترسیدم
*کیه اونجا
"هی..چکی
*پسش زدم
دیدم خدمتکاررو
که اینطور ات
ار
اینجوریه پس
" اربا..ب
*برو تو اتاق سری
"اخه
*همین که گفتممممم
𝕡𝕒𝕣𝕥..11
جونگ کوک
ات برو تو اتاق
بدووووو
"سری رفتم
*کلتو دراوردم
ی تیر زدم به پای دختره
اینم عاقبت کسیه که با ات اینجوری رفتار کنه
سری رفتم پیش ات
دیدم ترسیده
سرشو انداخته پایین داره گریه میکنه
سری بغلش کردم
هیییس نترس
نترس
" ترباب من خیلی ترسیدم
هققق
*باشه تموم شد
یک ربع بعد
یکم اروم شد
*خوب من میرم تو اتاق کارم
تو عم برو ی لیوان شیر موز برام بیار
باشه..؟!
"چشم
ارباب رفت
منم سری رفتم پایین
رفتم تو اشپز خونه
دیدم دختره با پای خونی افتاده رو زمین
سری رفتم سمتش
کمک کردم تا بلند شه
بردمش تو اتاق
سری رفتم دکتر عمارتو خبر کردم
علامت دکتر =<
< ای وای خیلی خون ازش رفته
تیرو در اوردم
زخمشو با بتادین زدمو تمیز کردم
پانسمان
<حداقل تا یک ماه باید استراحت کنه
" چشم حواسم بهش هست
<من برم
حواست باش کوک نفهمه
وقتی بفهمه تو به کسی که زخمیش کرده کمک کردی عصبی میشه
فعلا
"چشم
فعلا
رفت
جونگ کوک
دیدم ات دیر کرده
رفتم سمت راه پله صداس کردم
اتتتتت
اتتتتتتت
" صدای کوکو شنیدم
تو اینجا بمون الان میام
-با..شه
"سری رفتم
بله اربااااب
*کجاییب تو عههه
بدوووو
" سری شیرموز بردم براش
بفرمایید
*کجا بودی
"داشتم شیر موز درست میکردم
*عاها
میتونی بری
" سری رفتم پایین
سوپ درست کردم
بردم برای خدمتکاره
قاشق قاشق بهش میدادم
-تو خیلی خوبی
ببخشید که باهات بد رفتار کردم
"اشکالی ندار
خوب دیگ من برم
داشتم میرفتم بیرون
که کوک جلوم دید
" یا خدا
ارباب ترسیدم
*کیه اونجا
"هی..چکی
*پسش زدم
دیدم خدمتکاررو
که اینطور ات
ار
اینجوریه پس
" اربا..ب
*برو تو اتاق سری
"اخه
*همین که گفتممممم
۲۱.۱k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.