𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕡𝕒𝕣𝕥..12
ا/ت
سری رفتم تو اتاق
*چی کار کرد برات
-فقط..فقط دکترو صدا کرد که زخممو خوب کنه و برام سوپ درست کرد همین
لطفا..لطفا کاری بهش نداشته باشبد ارباب
*خودم تصمیم میگیرم
رفتم تو اتاق
اسپنکرو برداشتم
ات جلوم وایساده بود سرش پایین بود
*که کمکش میکنی
بهش غذا میدی
براش دکتر صدا میکنی
اونم بی اجازه
از منم مخفیش میکنی
به من دروغ میگی
بخواب رو تخت
"تکون نخوردم
*مثل اینکه حرف حالیت نمیش
"چشامو بهش فشار دادم
ببخ.. شید
*گفتم برو رو تختتتتتتتتتتتتتت
" سری رفتم رو تخت دراز کشیدم
*بر عکس
"اونوری شدم
*رفتم سمتش
یکم دامنشو دادم بالا
بهش نگا کردم
مث چی ترسیده بود
*رفتم نزدیک گوشش
من مثل اربابای دیگ نیستم که واسه اینکه به یکی کمک کردی سخت تنبیت کنم
ولی اگه بازم تکرار کنی
نمیگذرم
کمکش کردی باش
ولی بی اجازه و پنهونی دروغی
و کسی که من زخمیش کردم
ایناس که بده
فقط کافیه یبار دیگ تکرار کنی کوچولو
که جوری هولوهاتو رنگ البالو کنم..
که نفس کشیدن واست سخت بشه..
فهمیدی..؟!
" سرمو به معنای ار تکون دادم..
*دستمو گزاشتم رو یکی از لپای پشتش
نشنیدم
"ب..له
*رفتم عقب
خوبه
پاشو..
" پاشدم نشستم..
*برو ناهارمو حاضر کن
زود
گشنمه
مجبور میشم تو رو بخورم بعد
پس بدو
"سری رفتم تو اشپز خونه
یه ناهاری که کم کالری باشه چرب نباشه مقوی باشه فک کردم..
و استیک بدون چربی درست کردم با سالاد
گذاشتم تو سینی با ویسکی یخم گذاشتمو بردم
*افرین..
بشین
"نشستم
*خوردم..
" خوبه..
*ناهار خوردی..؟!
اگه نه برو برای خودتم بیار
همینجا
"چشم
رفتم ناهارمو اوردمو
نشستم یکم خوردم..
*ناهارم تموم شد
منتظر موندم ناهارشو تموم کنه
"یکم خوردم
گذاشتم رفا رو تو سینی تا ببرم
*هوی بشین
" نشستم
*تا اخر بخور
"نمی.. تونم
*بخوووور
"غذامو خوردم..
*دستمال برداشتم گوشه لبشو پاک کردم
"خیلی خجالت کشبدم
*حالا جم کن
ویسکیو بزار
" ظرفا رو گذاشتم تو سینی بردم
*بعدش بیا کارت دارم..
𝕡𝕒𝕣𝕥..12
ا/ت
سری رفتم تو اتاق
*چی کار کرد برات
-فقط..فقط دکترو صدا کرد که زخممو خوب کنه و برام سوپ درست کرد همین
لطفا..لطفا کاری بهش نداشته باشبد ارباب
*خودم تصمیم میگیرم
رفتم تو اتاق
اسپنکرو برداشتم
ات جلوم وایساده بود سرش پایین بود
*که کمکش میکنی
بهش غذا میدی
براش دکتر صدا میکنی
اونم بی اجازه
از منم مخفیش میکنی
به من دروغ میگی
بخواب رو تخت
"تکون نخوردم
*مثل اینکه حرف حالیت نمیش
"چشامو بهش فشار دادم
ببخ.. شید
*گفتم برو رو تختتتتتتتتتتتتتت
" سری رفتم رو تخت دراز کشیدم
*بر عکس
"اونوری شدم
*رفتم سمتش
یکم دامنشو دادم بالا
بهش نگا کردم
مث چی ترسیده بود
*رفتم نزدیک گوشش
من مثل اربابای دیگ نیستم که واسه اینکه به یکی کمک کردی سخت تنبیت کنم
ولی اگه بازم تکرار کنی
نمیگذرم
کمکش کردی باش
ولی بی اجازه و پنهونی دروغی
و کسی که من زخمیش کردم
ایناس که بده
فقط کافیه یبار دیگ تکرار کنی کوچولو
که جوری هولوهاتو رنگ البالو کنم..
که نفس کشیدن واست سخت بشه..
فهمیدی..؟!
" سرمو به معنای ار تکون دادم..
*دستمو گزاشتم رو یکی از لپای پشتش
نشنیدم
"ب..له
*رفتم عقب
خوبه
پاشو..
" پاشدم نشستم..
*برو ناهارمو حاضر کن
زود
گشنمه
مجبور میشم تو رو بخورم بعد
پس بدو
"سری رفتم تو اشپز خونه
یه ناهاری که کم کالری باشه چرب نباشه مقوی باشه فک کردم..
و استیک بدون چربی درست کردم با سالاد
گذاشتم تو سینی با ویسکی یخم گذاشتمو بردم
*افرین..
بشین
"نشستم
*خوردم..
" خوبه..
*ناهار خوردی..؟!
اگه نه برو برای خودتم بیار
همینجا
"چشم
رفتم ناهارمو اوردمو
نشستم یکم خوردم..
*ناهارم تموم شد
منتظر موندم ناهارشو تموم کنه
"یکم خوردم
گذاشتم رفا رو تو سینی تا ببرم
*هوی بشین
" نشستم
*تا اخر بخور
"نمی.. تونم
*بخوووور
"غذامو خوردم..
*دستمال برداشتم گوشه لبشو پاک کردم
"خیلی خجالت کشبدم
*حالا جم کن
ویسکیو بزار
" ظرفا رو گذاشتم تو سینی بردم
*بعدش بیا کارت دارم..
۱۱.۷k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.