P15
P15
کل این دوماه توی این اتاق گذروندم اما باید انتقام ا.تمو بگیرم
کت و شلوارمو پوشیدم
و موهامو مرتب کردم
از اتاق بیرون رفتم
پارک:ا.ارباااب خاننم
اسو:ارباب خیلی خوشحالم
after 2 year
عمارت مین یونگی..
با شدت درو باز کردم
بازم از ترس پاهاشو تو خودش جمع کرده بود
دستاش میلرزید و با چشم های لرزونش بهم نگاه میکرد
بدون توجه به حرفاش
و گریه هاش به سمتش رفتم
و دستمو زیر چونش گذاشتم و صورتشو بلند کردم
یونگی:از گریه متنفرم
با شدت موهاشو کشیدم ک بلند شد
و به راهم ادامه دادم
صدای التماس هاش و گریه هاش توی گوشم بود و باعث میشد عصبی بشم
با به یاد اوردن و مرور خاطرات
و بلایی که سر خواهرم اومد..
باید این درد دوطرفه میشد دیگه؟
اونم باید مثل من درد بکشه
اون به من این ضربه رو زد و حالا هم زمین گرده
صورتش از شدت گریه خیس شده بود
به سمتش رفتم و
اروم در گوشش لب زدم
یونگی:ببخشید..اما اینها تاوان اشتباه یک نفر دیگس
از اتاق بیرون رفتم
و به سمت اتاق کارم رفتم اقای جانگ رو صدا زدم
جانگ:بله اقا؟
یونگی:فردا شب..بزرگترین مهمونی مافیا های کره
دقت کن همه باید باشن خب؟
جانگ:چشم اقای مین
و رفت*
یونگی:بلاخره وقتش رسیده کیم سوک جین
ظرف رو اماده کردم
کیک با طمع شکلات کیک مورد علاقه ی جین بود
کنارشم قهوه گذاشتم و به سمت اتاقش رفتم
توی قلبم امید داشتم اینبار شانسم بیشتر بود
در زدم ..با صدای بیا داخل مکثی کردم و درو باز کردم
جین:اسو
اسو:ا.ارباب
جین:کاری داشتی؟
اسو:عام نه فقط گفتم اینروزا زیادی کار میکنید گفتم یکمی استراحت کنید و اینارو اوردم
جین:ممنونم ازت اما.. اسو خودتم بهتر میدونی چقدر سرم شلوغه
اسو:خب..
جین:و از تو میخوام درکم کنی
اسو:هوم اوکی
در زده شد*
لی:ارباب دعوت نامه فرستاده شده
جین:از طرفه؟
لی:اقای مین
مین:بندازش سطل زباله
اسو:اما ارباب بهتر نیست برین؟اون الان هدفش ضعیف کردن شماست و اگه شما نرین به این باور میرسه که این بازیو برده
خواهش میکنم
جین:.. سریع برمیگردیم
اسو:اوکی
ادامه دارد.......
بقیشو فردا میزارم
کل این دوماه توی این اتاق گذروندم اما باید انتقام ا.تمو بگیرم
کت و شلوارمو پوشیدم
و موهامو مرتب کردم
از اتاق بیرون رفتم
پارک:ا.ارباااب خاننم
اسو:ارباب خیلی خوشحالم
after 2 year
عمارت مین یونگی..
با شدت درو باز کردم
بازم از ترس پاهاشو تو خودش جمع کرده بود
دستاش میلرزید و با چشم های لرزونش بهم نگاه میکرد
بدون توجه به حرفاش
و گریه هاش به سمتش رفتم
و دستمو زیر چونش گذاشتم و صورتشو بلند کردم
یونگی:از گریه متنفرم
با شدت موهاشو کشیدم ک بلند شد
و به راهم ادامه دادم
صدای التماس هاش و گریه هاش توی گوشم بود و باعث میشد عصبی بشم
با به یاد اوردن و مرور خاطرات
و بلایی که سر خواهرم اومد..
باید این درد دوطرفه میشد دیگه؟
اونم باید مثل من درد بکشه
اون به من این ضربه رو زد و حالا هم زمین گرده
صورتش از شدت گریه خیس شده بود
به سمتش رفتم و
اروم در گوشش لب زدم
یونگی:ببخشید..اما اینها تاوان اشتباه یک نفر دیگس
از اتاق بیرون رفتم
و به سمت اتاق کارم رفتم اقای جانگ رو صدا زدم
جانگ:بله اقا؟
یونگی:فردا شب..بزرگترین مهمونی مافیا های کره
دقت کن همه باید باشن خب؟
جانگ:چشم اقای مین
و رفت*
یونگی:بلاخره وقتش رسیده کیم سوک جین
ظرف رو اماده کردم
کیک با طمع شکلات کیک مورد علاقه ی جین بود
کنارشم قهوه گذاشتم و به سمت اتاقش رفتم
توی قلبم امید داشتم اینبار شانسم بیشتر بود
در زدم ..با صدای بیا داخل مکثی کردم و درو باز کردم
جین:اسو
اسو:ا.ارباب
جین:کاری داشتی؟
اسو:عام نه فقط گفتم اینروزا زیادی کار میکنید گفتم یکمی استراحت کنید و اینارو اوردم
جین:ممنونم ازت اما.. اسو خودتم بهتر میدونی چقدر سرم شلوغه
اسو:خب..
جین:و از تو میخوام درکم کنی
اسو:هوم اوکی
در زده شد*
لی:ارباب دعوت نامه فرستاده شده
جین:از طرفه؟
لی:اقای مین
مین:بندازش سطل زباله
اسو:اما ارباب بهتر نیست برین؟اون الان هدفش ضعیف کردن شماست و اگه شما نرین به این باور میرسه که این بازیو برده
خواهش میکنم
جین:.. سریع برمیگردیم
اسو:اوکی
ادامه دارد.......
بقیشو فردا میزارم
۵.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.