سناریو درخواستی پارت ۴

سناریو درخواستی پارت ۴
باکوگو: خب... کجا بریم؟
از زبون نویسنده: از اون حالت شکه در میای و باکوگو هم متوجه می شه ...
ا/ت: امم.. بریم رستوران ماپو..
نزدیکـه میتونیم پیاده بریم و...
باکوگو: پیاده نمیریم! با ماشین راحت تره!...
ا/ت: نه...(گوشیش رو بر میداره و نقشه رو به باکوگو نشون میده) با ماشین باید کلی دُر بزنیم اما پیاده، مستقیم میرسیم...
باکوگو به نقشه نگاه میکنه و... (눈_눈💢) 💢💢💢💢
ا/ت: تازه ممکنه تو ترافیک گیر کنیم...(نویسنده: اینو دیگه از خودت در اوردی من میدونم چه نقشه ای تو سرت داری ای خدا نگم چی کارت کنه...)
باکوگو: با ماشین.. 🤬💢💢💢
ا/ت: پیاده😊💢
....
ا/ت: سرش یه دست بازی میکنیم😈😌😊
باکوگو: 😈😈😈تمههههه(نویسنده: یه باشه کفایت می کرد)
...........
باکوگو: ههه.. من بردم با ماشین میریم😌😈😁😏
ا/ت تو ذهنش: کثافت لتبذجیودخلعنکتدمد...
باکوگو متوجه چهره ی به فنا رفتت میشه و بلند میشه و تو رو مثل پرنسس ها بلند میکنه و میره به سمت اتاقت...
ا/ت: باکوگو بزارم زمین!!!(کاملا شکه و در حال تلاش برای فرار از این وضعیت)
باکوگو تو رو توی اتاقت میزاره و بهت میگه:زود اماده شو منتظرم..
بعد از اتاق میره بیرون.....