مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁵⁶
ویو لانا
بعد از پنج مین مامان کوک بلخره اومد
م/ ج خب عروسم چیکارا میکنی؟
+ تو این جند وقت خیلی اتفاق افتاد دیدم که خب بابا هم که نمیاد و مامان هم همینطور با اجازه شون ماشینشون و فروختم و پدربزرگم هم بهم کمک کرد تونستیم شرکت پدر و گسترش بدیم
م/ ج چه خوببب خودت اونجا رو مدیریت میکنی یا کوک؟
+ خودم که مدیریت نمیکنم ولی کوکم مدیریت نمیکنه دادیم به پسر داییم برای مدیریت
+خودم بخش ایده و طراحی انتخاب کردم
م/ ج چه خوبب افرین
+ شما چیکار میکنید مادر؟
م/ ج ماهم هیچی پدر کوک که رفته امریکا پیش پدربزرگ چند روز دیگه میاد
لوکاس هم یه خونه به کمک مامانش یه شرکت نمیدونم چی زده...
+ اهااا خب پس همگی سرتون شلوغه خداروشکر
م/ ج چاییت سرد نشه دخترم
+ ممنونم
راستی مامان از یونا و تهیونگ چخبر؟
م / ج یونا که از دستت خیلی ناراحته
+ عع چرا؟
م/ ج بخاطر اینکه نرفتی عروسیش
+عروسیش؟
م/ ج اره دخترم مگه نمیدونستی؟ سه ماهه که ازدواج کردن
کوک گفت رفته بودی پیش پدربزرگت که بیمار بود الان حالشون چطوره؟
+ عاهااا عروسیش واقعا متاسفم ایشالا به پای هم پیر شن
بله رفته بودم دیدن پدر بزرگم خداروشکر نسبت به قبل حالشون کمی بهتر شده
م/ ج خداروشکر
فلش بک به چند ساعت بعد*
+ خب مادر جان من باید برم
مواظب کنید از خودتون
م/ ج باشه دخترم توهم مراقب کوک باش شنیدم شب ها تاساعت 12 کار میکنه اینجوری از پا درمیاد دخترم مراقبش باش
+ چشم حتما
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁵⁶
ویو لانا
بعد از پنج مین مامان کوک بلخره اومد
م/ ج خب عروسم چیکارا میکنی؟
+ تو این جند وقت خیلی اتفاق افتاد دیدم که خب بابا هم که نمیاد و مامان هم همینطور با اجازه شون ماشینشون و فروختم و پدربزرگم هم بهم کمک کرد تونستیم شرکت پدر و گسترش بدیم
م/ ج چه خوببب خودت اونجا رو مدیریت میکنی یا کوک؟
+ خودم که مدیریت نمیکنم ولی کوکم مدیریت نمیکنه دادیم به پسر داییم برای مدیریت
+خودم بخش ایده و طراحی انتخاب کردم
م/ ج چه خوبب افرین
+ شما چیکار میکنید مادر؟
م/ ج ماهم هیچی پدر کوک که رفته امریکا پیش پدربزرگ چند روز دیگه میاد
لوکاس هم یه خونه به کمک مامانش یه شرکت نمیدونم چی زده...
+ اهااا خب پس همگی سرتون شلوغه خداروشکر
م/ ج چاییت سرد نشه دخترم
+ ممنونم
راستی مامان از یونا و تهیونگ چخبر؟
م / ج یونا که از دستت خیلی ناراحته
+ عع چرا؟
م/ ج بخاطر اینکه نرفتی عروسیش
+عروسیش؟
م/ ج اره دخترم مگه نمیدونستی؟ سه ماهه که ازدواج کردن
کوک گفت رفته بودی پیش پدربزرگت که بیمار بود الان حالشون چطوره؟
+ عاهااا عروسیش واقعا متاسفم ایشالا به پای هم پیر شن
بله رفته بودم دیدن پدر بزرگم خداروشکر نسبت به قبل حالشون کمی بهتر شده
م/ ج خداروشکر
فلش بک به چند ساعت بعد*
+ خب مادر جان من باید برم
مواظب کنید از خودتون
م/ ج باشه دخترم توهم مراقب کوک باش شنیدم شب ها تاساعت 12 کار میکنه اینجوری از پا درمیاد دخترم مراقبش باش
+ چشم حتما
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۸.۸k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط