ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۲۹
با اخم چرخید سمتم و خودشو جلو کشید و کلافه گفت:بس
كن. عمیق زل زدم بهش.
جدي ازم دور شد و دست تو جیب بهم پشت کرد. انقدر عين يويو اینور و انور رفت تا بالاخره جواب آزمایش
حاضر شد.
جیمین با عجله جواب آزمایش رو ورق زد و مشوش نگاه کرد.
نگران گفتم: خوب؟
وا رفت.
دقیق نگاش کردم.
رنگش به وضوح پرید و داغون و جدي گفت: مثبته..
برگه رو پایین کشید و تلخ گفت بارداری
نفس خيلي عميقي کشيدم.
خوب..اینو که میدونستیم.
فقط.. مطمین شدیم..
حرف سمت در خروج از آزمایشگاه رفت و منم پشتش. هیچی نمیگفت و شدیداً تو فکر و آشفته بود..
کنار هم تو ماشین نشستیم
رفت دکتر زنان و خودشم باهام اومد تو مطب. دکتر بارداریم رو تایید کرد و تبریک گفت و گفت وضعم مناسبه و جنینم حدود ۲ هفته شه و درباره بالا اوردن هاي شدیدمم گفت چیز خاص و خطرناکی نیست و کم کم بهتر
میشم..
تمام مدت حواسم به جیمز بود که تو سکوت کامل با دستاي قفل شد و نگاهي سرد به دکتر خیره بود.
یه چیزیش بود.
برگشتیم تو ماشین.
باز هم سکوت...
اروم گفتم: جیمین باهام حرف بزن. چرا ناراحتي؟
جدي گفت: ناراحت نیستم.
معلومه که گرفته و ناراحتي. اخه چرا؟ مگه همین رو
نمیخواستي ؟ مگه قرارمون
یه دفعه بلند و عصبی داد زد: ناراحت نیستم الا.. من ناراحت
نیستم..
( فصل سوم ) پارت ۵۲۹
با اخم چرخید سمتم و خودشو جلو کشید و کلافه گفت:بس
كن. عمیق زل زدم بهش.
جدي ازم دور شد و دست تو جیب بهم پشت کرد. انقدر عين يويو اینور و انور رفت تا بالاخره جواب آزمایش
حاضر شد.
جیمین با عجله جواب آزمایش رو ورق زد و مشوش نگاه کرد.
نگران گفتم: خوب؟
وا رفت.
دقیق نگاش کردم.
رنگش به وضوح پرید و داغون و جدي گفت: مثبته..
برگه رو پایین کشید و تلخ گفت بارداری
نفس خيلي عميقي کشيدم.
خوب..اینو که میدونستیم.
فقط.. مطمین شدیم..
حرف سمت در خروج از آزمایشگاه رفت و منم پشتش. هیچی نمیگفت و شدیداً تو فکر و آشفته بود..
کنار هم تو ماشین نشستیم
رفت دکتر زنان و خودشم باهام اومد تو مطب. دکتر بارداریم رو تایید کرد و تبریک گفت و گفت وضعم مناسبه و جنینم حدود ۲ هفته شه و درباره بالا اوردن هاي شدیدمم گفت چیز خاص و خطرناکی نیست و کم کم بهتر
میشم..
تمام مدت حواسم به جیمز بود که تو سکوت کامل با دستاي قفل شد و نگاهي سرد به دکتر خیره بود.
یه چیزیش بود.
برگشتیم تو ماشین.
باز هم سکوت...
اروم گفتم: جیمین باهام حرف بزن. چرا ناراحتي؟
جدي گفت: ناراحت نیستم.
معلومه که گرفته و ناراحتي. اخه چرا؟ مگه همین رو
نمیخواستي ؟ مگه قرارمون
یه دفعه بلند و عصبی داد زد: ناراحت نیستم الا.. من ناراحت
نیستم..
- ۳۴۶
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط