ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۳۱

بچه؟
انقدر ترسیده و داغش کرده؟
اخه چه ربطی داره؟
يعني به خاطر بارداریم کشش خيلي بيشتري بهم پیدا کرده؟
نه حرف میزد و نه کاری میکرد.
حتي خوابم نبود..
فقط چشماشو بسته بود.
اروم و لرزون گفتم دوست داري دختره باشه یا پسر؟
حرکت سینه اش متوقف شد و نفسش حبس شد.
سر بلند کردم و نگاش کردم. تلخ سرشو به سمت مخالفم کج کرد و گفت الان... خسته
ام.. بعد حرف بزنیم..
و چشماشو بست.
اروم و غمگین سر روی سینه اش گذاشتم..
تکون نخورد و باعث شد خوابم بگیره.
غرق خواب بودم که صداي زنگ اسمس گوشیش بلند شد.
جیمین اروم یه کم نیم خیز شد.
گنگ لاي چشمامو باز کردم.
گوشیشو برداشته بود.
انگار یکی براش ویس فرستاده بود.
گوشی رو گرفت کنار گوشش و با صداي خيلي کمي پليش
کرد..
خيلي صداش کم بود و اولاشو اصلاً نشنیدم و اما صداي
زنونه بود و فقط بینش شنیدم که :گفت:میگه تا بابام نیاد
نمیرم. جیمز میشه امروز بياي خونه;
نفسم تو سینه حبس
شد.
چي؟
بابا؟ خونه؟
گفت؟
چي
حس کردم دارم خفه میشدم
بابا..
گفت بابا..
وحشت زده یخ زدم
جیمین بچه داره؟
اروم سر منو از روی سینه اش بلند کرد و روی بالشت
گذاشت.
با قلب خيلي خيلي سنگين و نگران سعی کردم تظاهر کنم
خوابم..
اروم از روي تخت بلند شد.
قلبم داشت میومد تو دهنم..
این..
اصلا از شدت بهت نمیتونستم خودمو اروم کنم.
بوسه نرمی به سرم زد و رفت بیرون
تند چشمامو باز کردم
قلبم تند تند میزد.
نه امکان نداره
این.. یه سوءتفاهمه...
صداي در نشونه خروجش بود..
سریع بلند شدم.
باید بفهمم چه خبره
نمیتونم اروم بگیرم.
اگه نفهمم خفه میشم
لباس بیرون تنم بود.
دیدگاه ها (۳)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۲ تند کیفم رو برداشتم و از چ...

ظهور ازدواج پارت ۵۳۳داشتم از استرس و ناراحتی و درد خفه میشدم...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۰ با تاکید و خشن :گفت من.. ن...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۲۹ با اخم چرخید سمتم و خودشو ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۳ اروم منو یه کم از خودش دور...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۱ فصل ۳ )لبخند شادي زدم و همونجور دست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط