چند پارتی
چند پارتی
وقتی دروغ گفتی ^_________^
پارت 1)
ساعت ۸ صبح
ا.ت : از خواب بیدار شدم و مثل همیشه نامجون نبود رفتم پایین و دیدم میز صبحونه آمادس که کار نامجون بود صبحانمو خوردم و رفتم حاضر شدم و راه افتادم به سمت دانشگاه امروز ارائه داشتم و خیلییییی روش کار کرده بودم و نامجون هم به شدت اذیت کرده بودم من رشتم ریاضیه و قرار بود در باره ی زندگی اقلیدوس تحقیق کنم و حل سوالات از دسته اقلیدوس رو یاد بدم که دقیقا سر همین بخش نامجون کلی اذیت شد تا به من یاد داد چه طوری باید انجامش بدم و خودمم چند شب نخوابیدم تا یه تحقیق کامل و درست رو ارائه بدم قرار بود بعد از ارائه استاد نمره مون رو بده و نامجون هم بهم تأکید کرد که بهش زنگ بزنم و بگم که چند شدم
توی همین فکر ها و یاد آوردی ها بودم که دیدم رسیدم دانشگاه و رفتم داخل من توی دانشگاه با کسی دوست نبودم یعنی حقیقتا ارتباط برقرار کردن برای من با غریبه ها خیلی سخت بود
از اون جایی که کاری توی حیاط نداشتم یک سره رفتم سر کلاس وقتی داشتم وارد سالن دانشگاه میشدم جین سوک و اکیپشو دیدم که دور هم جمع بودن و داشتن حرف میزدن هر وقت همه شون با هم جمع میشن و در این حد جدی حرف میزنن یعنی قرار یه خراب کاری دوباره توی دانشگاه درست بشه
تصمیم گرفتم بهشون محل ندم و رفتم سر کلاس
توی کلاس ما میز ها تک نفره بود و کسی کنارم نبود که بهترم هم بود چون حواسم رو پرت نمیکرد و درس رو میفهمیدم
اگر درسی رو نمیفهمیدم نامجون منو بدبخت میکرد
#چندپارتی
وقتی دروغ گفتی ^_________^
پارت 1)
ساعت ۸ صبح
ا.ت : از خواب بیدار شدم و مثل همیشه نامجون نبود رفتم پایین و دیدم میز صبحونه آمادس که کار نامجون بود صبحانمو خوردم و رفتم حاضر شدم و راه افتادم به سمت دانشگاه امروز ارائه داشتم و خیلییییی روش کار کرده بودم و نامجون هم به شدت اذیت کرده بودم من رشتم ریاضیه و قرار بود در باره ی زندگی اقلیدوس تحقیق کنم و حل سوالات از دسته اقلیدوس رو یاد بدم که دقیقا سر همین بخش نامجون کلی اذیت شد تا به من یاد داد چه طوری باید انجامش بدم و خودمم چند شب نخوابیدم تا یه تحقیق کامل و درست رو ارائه بدم قرار بود بعد از ارائه استاد نمره مون رو بده و نامجون هم بهم تأکید کرد که بهش زنگ بزنم و بگم که چند شدم
توی همین فکر ها و یاد آوردی ها بودم که دیدم رسیدم دانشگاه و رفتم داخل من توی دانشگاه با کسی دوست نبودم یعنی حقیقتا ارتباط برقرار کردن برای من با غریبه ها خیلی سخت بود
از اون جایی که کاری توی حیاط نداشتم یک سره رفتم سر کلاس وقتی داشتم وارد سالن دانشگاه میشدم جین سوک و اکیپشو دیدم که دور هم جمع بودن و داشتن حرف میزدن هر وقت همه شون با هم جمع میشن و در این حد جدی حرف میزنن یعنی قرار یه خراب کاری دوباره توی دانشگاه درست بشه
تصمیم گرفتم بهشون محل ندم و رفتم سر کلاس
توی کلاس ما میز ها تک نفره بود و کسی کنارم نبود که بهترم هم بود چون حواسم رو پرت نمیکرد و درس رو میفهمیدم
اگر درسی رو نمیفهمیدم نامجون منو بدبخت میکرد
#چندپارتی
۷.۲k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.