چقدر دلم هوای تو را دارد بیا دیگر بیا و بگو تمام این سا
چقدر دلم هوای تو را دارد، بیا دیگر! بیا و بگو تمام این سالها آن که از پشت دیوارها، از پشت درختهای گردوی بلند خانه، از پشت کتابهای کتابخانه و از پشت این همه اشک که شهر را مثل نقاشی ، آب رنگ کرده مرا نگاه میکردتو بودی. تو بودی که گاهی سرک می کشیدی و من فکر میکردم که آفتاب است که روی صورتم دست می کشد. کتابها را فروختند. درخت گردو را با گردوهایش بریدند. دیوار خانه ریخته شد . من ماندم و اشک و شهر و نقاشی آب رنگم . و این دل که هنوز هوای تو را دارد. پس بیا!
سید میلاد اسلام زاده
سید میلاد اسلام زاده
- ۷۰۶
- ۲۹ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط