دلم برای دوست و خانه ی دوست تنگ است راستی نشانی اش کجا ب
دلم برای دوست و خانه ی دوست تنگ است. راستی نشانی اش کجا بود؟ میشود به خانه اش رسید؟ میخواهم کفشم را ور بکشم بروم آنقدر که به او برسم، هر کجا که میخواهد باشد. آنقدر بروم تا پیدایش کنم. از روی آن تپه ی پر پیچ و خم رد شوم، از کنار آن درخت سبز و آرام بروم، کفشهایم گلی شود، در تمام خانه هایی که نشانی از دوست دارند را بکوبم، بدوم، خسته شوم، شب شود، بترسم، باران ببارد. کاش میشد من هم دفتر مشق دوستم را بردارم! کاش میشد مشقهایش را بنویسم! کاش میشد در میز کنار من بنشیند! کاش میشد همه ی بیست های دنیا را برای دوست می گرفتم و در دفترش مُهر میکردم! کاش میشد با هم قد بکشیم. کاش میشد برای دوست جان داد! کاش میشد دوستی داشتم که در کنارش آرام بمانم! کاش... کاش... کاش کودک می ماندم!
احسان کرمی
احسان کرمی
- ۳.۲k
- ۲۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط