عشق خونین
《عشق خونین 》
پارت ۲۵
بعد از پوشیدن لباس خواب اش مشغول مسواک زدن شد دهانش را شست و سمته تخت رفت روپوش لباس خواب رو در آورد و دراز کشید
ات ... تون چنگلم خالی بود دروازه نبود چی کار کنم خدایا چجوری اون در رو پیدا کنم سوی جانگ وقتی فارغالتحصیل شد کاری میکنم که ازدواج کنه و برایه زندگی کردن میفرستمش خارج از کشور سویون هم وقتی درساش تموم شد رو پایه خودش باید وایسته تا اون موقعه باید دروازه رو پیدا کنم ... اوف چیکار کنم
هوای تاریک اون اتاق و پنچره باز شده بود بود ناگهان در آروم باز شد و کسی وارد اتاق شد ات رو درو تخت نشست و صدایی به گوشش خورد صدا وحشتناکی بود از رو تخت بلند شد و سمته در رفت چراغ های سالن خاموش بود بدونه اینکه روپوش لباس خواب اش را بپوشه سمته صدا رفت
ات : صدا از اتاق جیمین میاد
زود سمته اتاق مومشکی رفت آروم در را باز کرد و جسم با لباس خواب را دید که رو تخت نشسته بود پرده ها را باد میزد و تکون میخورد .. اتاق خیلی سرد شده بود تا حدی که مو تن آدم را سیخ میکرد
ات وارد اتاق شد و سمته تخت رفت جیمین را دید که رو تخت نشسته بود پر های بالشتی که پاره کرده بود از هوا به پایین میرفتن چه بالایی سره این بچه اومده بود ات با ترس سمته تخت میرفت...
ات : جیمین کیوتی چی شده
سمته تخت رفت
سفیده چشم هایش قرمز شده بود و دست راست اش را گاز گرفته بود تا حدی که خون دستش رو لباش بود
ات... چطور یادم رفته اون به خون نیاز داره
سمته تخت رفت و کنار تخت ایستاد
جیمین : برو بیرون ..
ات : جیمین آروم باش میدونم به خون نیاز دار...
جیمین : برو بیروووووون
ات : نمیرم
هیچ وقت همچین لحنی از جیمین رو ندیده بود جیمین کلا تغيير کرده بود
ات بهش نزدیک تر شد و رو تخت روبه روش نشست
جیمین زود دستش رو جلو دهانش گرفت
جیمین : ترو خدا نمیخواهم بهت آسیب بزنم
در حالی که دستش رو دهنش بود این حرف را زد نمیخواست به هیچ کس آسیبی برسونه
ات : میتونی گازم بگیری من هیچ مشکلی ندارم چون این وظیفه منه
جیمین : نمیخواهم . برو
اشک هایش جاری بودن رو صورت اش ..
ات بهش نزدیک تر شد و موهای رو گردنش را پشته شانه اش انداخت و سمته جیمین نزدیک شد تا حدی که دهن جیمین به گردن ات نزدیک بود
ات : زود باش جیمین
پارت ۲۵
بعد از پوشیدن لباس خواب اش مشغول مسواک زدن شد دهانش را شست و سمته تخت رفت روپوش لباس خواب رو در آورد و دراز کشید
ات ... تون چنگلم خالی بود دروازه نبود چی کار کنم خدایا چجوری اون در رو پیدا کنم سوی جانگ وقتی فارغالتحصیل شد کاری میکنم که ازدواج کنه و برایه زندگی کردن میفرستمش خارج از کشور سویون هم وقتی درساش تموم شد رو پایه خودش باید وایسته تا اون موقعه باید دروازه رو پیدا کنم ... اوف چیکار کنم
هوای تاریک اون اتاق و پنچره باز شده بود بود ناگهان در آروم باز شد و کسی وارد اتاق شد ات رو درو تخت نشست و صدایی به گوشش خورد صدا وحشتناکی بود از رو تخت بلند شد و سمته در رفت چراغ های سالن خاموش بود بدونه اینکه روپوش لباس خواب اش را بپوشه سمته صدا رفت
ات : صدا از اتاق جیمین میاد
زود سمته اتاق مومشکی رفت آروم در را باز کرد و جسم با لباس خواب را دید که رو تخت نشسته بود پرده ها را باد میزد و تکون میخورد .. اتاق خیلی سرد شده بود تا حدی که مو تن آدم را سیخ میکرد
ات وارد اتاق شد و سمته تخت رفت جیمین را دید که رو تخت نشسته بود پر های بالشتی که پاره کرده بود از هوا به پایین میرفتن چه بالایی سره این بچه اومده بود ات با ترس سمته تخت میرفت...
ات : جیمین کیوتی چی شده
سمته تخت رفت
سفیده چشم هایش قرمز شده بود و دست راست اش را گاز گرفته بود تا حدی که خون دستش رو لباش بود
ات... چطور یادم رفته اون به خون نیاز داره
سمته تخت رفت و کنار تخت ایستاد
جیمین : برو بیرون ..
ات : جیمین آروم باش میدونم به خون نیاز دار...
جیمین : برو بیروووووون
ات : نمیرم
هیچ وقت همچین لحنی از جیمین رو ندیده بود جیمین کلا تغيير کرده بود
ات بهش نزدیک تر شد و رو تخت روبه روش نشست
جیمین زود دستش رو جلو دهانش گرفت
جیمین : ترو خدا نمیخواهم بهت آسیب بزنم
در حالی که دستش رو دهنش بود این حرف را زد نمیخواست به هیچ کس آسیبی برسونه
ات : میتونی گازم بگیری من هیچ مشکلی ندارم چون این وظیفه منه
جیمین : نمیخواهم . برو
اشک هایش جاری بودن رو صورت اش ..
ات بهش نزدیک تر شد و موهای رو گردنش را پشته شانه اش انداخت و سمته جیمین نزدیک شد تا حدی که دهن جیمین به گردن ات نزدیک بود
ات : زود باش جیمین
- ۱۴.۶k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط