عشق خونین

《عشق خونین 》
پارت ۲۴

ایستاده به آن ها نگاه میکرد ...
ات : کیوتی بیا پیشم
سوی جانگ: بیا داش
سویون : هی‌ ما خانواده هستیم
جیمین سمته ات رفت و دست هایش را آروم باز کرد دوره کمر ات پیچوند و سرش رو گذاشت رو س*ینه اش چشم هایش را بست و حس کرد بهترین جا در دینا آغوش گرم اون دختر برایش بود و دلتنگی که بهش داشت دلتنگ حرف های قشنگ اون دختر دلتنگ صدا آرام اون دختر
___________________

همه میز شان نشسته بود و غذا میخوردن
ات : ببینم درستون رو پشته گوشت نداختین نه
سوی جانگ: نه بابا مگه میشه مگه داریم
ات : جدی باش جانگ
سویون: اونیییییییی خوشگلم نه هیچ وقت همچین کاری نمیکنم
ات : آفرین به دخترم تو چی سوی جانگ
سوی جانگ : منم همینطور
ات : صدرصد مگه نه
سوی جانگ : آئیش ترو خدا اونی اونجوری نگاهم نکن
ات : چیو نگاهت نکنم سوی چانگ بگذریم ...
روبه جیمین کرد
ات: جیمین من می‌خواهم درس بخونی دلت میخواد
جیمین سری به نشانه آره تکون داد کمی ذوق کرده بود پس لبخندی زد یعنی اونم میتونست مثل بقیه بچه ها درس بخونه دختره متوجه خوشحالی جیمین شد
ات : فردا استادت میاد از اونجایی که اگه بری مدرسه اونجا همه اذیتت میکنن و نمیتونی خوب درس بخونی برات معلم شخصی میگیرم تا درسات رو همین جا بخونی باشه
جیمین با ذوق سری تکون داد و لقمه را گذاشت تو دهان اش و زود دسش رو گذاشت رو دهانش دختره نگران گفت
ات: چی شده مومشکی دهنت سوخت چرا فوت نمیکنی اوف از دسته تو
زود لیوان آب را به دست جیمین داد و جیمین زود آب را خورد
ات: الان دهنت سرد شد
جیمین بازم سری تکون داد و مشغول غذا شد
ات : بچه ها فردا شب جشن داریم
سویون : جشن تولده سوی جانگ فردا شب ایییییییی تولدت مبارک البته پیشا پیش
از رو صندلی اش بلند شد سمته سوی جانگ رفت و بغلش کرد بوسی رو گونه اش گذاشت ...
سوی چانگ: خیلی ممنونم ازت
ات: تولدت مبارک عزیزم
سوی چانگ دست ات رو گرفت و بوسی رو دست اش گذشت
سوی چانگ: خیلی ازت ممنونم اونی
جیمین از رو صندلی بلند شد و سمته اتاق اش می‌رفت
ات : کجا جیمین عزیزم غذات تموم نشده که
جیمین هیچ حرفی نزد وسمته اتاق رفت......
۱۰ : ۳۰ دقیقه
همه سمته اتاق های خودشون رفتن ات سمته اتاق خودش رفت دستگیری در را گرفت نگاهی به اتاق جیمین انداخت و با خودش گفت
ات ... برم بهش سر بزنم نه نباید مزاحمش بشم ولی .. میرم ولش کن باید بهش سر بزنم نگرانشم
سمته اتاق جیمین رفت و تقی به در زد وارد اتاق شد و جیمین را دید که غرق در خواب بود پتو را کشید روش و بوسی رو پیشانیه اش گذاشت سمته اتاق خودش رفت...
دیدگاه ها (۹)

《عشق خونین 》پارت ۲۵ بعد از پوشیدن لباس خواب اش مشغول مسواک ز...

《 عشق خونین 》پارت ۲۶ات : زود باش جیمین جیمین خودش رو کنترل م...

《عشق خونین 》پارت ۲۳ات : جیمین خوبی صدامو میشنوی جیمین هیچ حر...

《عشق خونین 》پارت ۲۲سوی جانگ: اونی معذرت میخواهم ات : از من ع...

( گناهکار ) ۵۹ part به سمته پیشخوان رفت و لیوان آبی برداشت د...

ادامه پارت قبل لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی ز...

پارت ۴۴ات: جیمین اخرین هشدارمه جیمین: عوم... منتظرم جیمین : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط