Part

Part ⁴²
ا.ت ویو:
تهیونگ نگاهی به من انداخت و گفت
تهیونگ:این همسرمه
وقتی تهیونگ ای رو گفت دختره با شوک و تعجب نگاهی به من و نگاهی به تهیونگ انداخت
دختر:همسر؟
تهیونگ خونسرد حرفش رو تایید کرد..دختره پوزخند صدا داری زد و با تنفر منو نگاه کرد..بدون اینکه نگاهش کنم به مبل نگاهی انداختم که تنها جای خالی بین جونگ کوک و تهیونگ بود..با تردید سمتشون رفتم و بینشون نشستم..با اینکه فاصله تقریبا زیادی بین تهیونگ من جونگ کوک بود ولی بازم احساس معذب بودن میکردم..نگاهی به دختره کردم که صاف زل زده بود بهم..جونگ کوک نگاهی به من انداخت و دستشو سمت دختره گرفت گفت
کوک:ایشون لارا یکی از دوستای منه
پوزخندی زدم که دور از چشم جونگ کوک نموند..جونگ کوک هم بهمن اشاره کرد و به لارا گفت
کوک:ایشون هم ا.ت همسر تهیونگ
لارا نگاه غضبناکی بهم انداخت و گفت
لارا:خوشبختم
پوزخندی زدم گفتم
ا.ت:منم همین طور
هیچ ازش خوشم نمیومد..نه اخلاقش نه رفتارش..از جام بلند شدم تا برم چیزی بخورم..سمت اشپزخونه رفتم و غذا برای خودم اماده کردم و پشت میز نشستم و مشغول خوردن شدم.. مدتی بعد جونگ کوک وارد اشپزخونه شد و انگار دنبال چیزی میگشت..از اینجا به حال دید داشت و تمام مدت داشتم اون دوتا رو نگاه میکردم که جونگ کوک حواسمو پرت کرد گفت
کوک:میدونی شیشه های وی*سکی تهیونگ کجاست..
اخمی کردم و نگاهش کردم
ا.ت:نه من از کجا باید بدونم..
جونگ کوک دست به سینه ایستاد گفت
کوک:مثل اینکه شما همسرش هستی
اخمام بیشتر رفت توی هم
ا.ت:همسرشم جاسوسش که نیستم
نگاهمو ازش گرفتم و به اون دوتا نگاه کردم..جونگ کوک خندید گفت
کوک:خیلی خوب چرا عصبانی میشی..
مدتی بعد وقتی غذام تموم شد از جام بلند شدم ولی هنوز جونگ کوک از اشپزخونه خونه نرفته بود بیرون...اهمیتی ندادم و داشتم ظرف هارو میشستم که صدای تهیونگ رو از پشت سرم شنیدم..
تهیونگ:پیداشون کردی..
جونگ کوک شونه ای بالا انداخت گفت
کوک:نه زنت نگفت کجاست..
پوفی کشیدم و شیر اب رو بستم..وقتی برگشتم دیدم تهیونگ داره بهم نگاه میکنه..لحظه ای احساس کردم رد لبخندی رو روی لبهاش دیدم..همونجور بهش نگاه میکردم که جونگ کوک گفت
کوک:تهیونگ بیا این شیشه هارو بده..
به خودم اومدم و از کنار تهیونگ رد شدم تا برم توی اتاقم..از پله ها بالا رفتم و رفتم توی اتاقم..خسته بودم از اتفاقات امشب..سرم رو روی بالشت گذاشتم و اروم اروم خوابم برد

ادامه دارد🍷
دیدگاه ها (۱)

Part ⁴³ا.ت ویو:چند روزی از اون شب میگذشت و تهیونگ هرشب یک دخ...

Part ⁴⁴ا.ت ویو:پوزخندی زدم گفتما.ت:خب.. تهیونگ سمتم اومد انق...

Part ⁴¹ا.ت ویو:بیخیال شدم و دوباره مشغول کتاب خوندنم شدم که ...

Part ⁴⁰ا.ت ویو:تهیونگ سمت یخچال رفت و شیشه اب رو برداشت و تم...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط