my baby girl

my baby girl
Part:35
season;2
____________________________

(فردا شب )

لونا " الان تویه جای تاریک سرد هستم زخمام داره عفونت میکنه و درد دارم استخونام از سرما یخ زدن و نمیدون چکار کنم ... رو زمین نشسته بودم که در باز شد و جونگکوک اومد داخل

لونا: عوضی حرومزاده
جونگکوک: امشب مهمون دارم صدات در نمیاد وگرنه میکشمش میکشمشت
لونا:...

جونگکوک رفت بیرون

لونا: آه شیبآل پدرسگ مادر جنده ازت متنفرم

جونگکوک "کاری میکنم هر‌وز آرزوی مرگ کنی ... بعد از ۱ ساعت رئیس مین رسید

جونگکوک: سلام رئیس

یونگی سیگاری گذاشت گوشه لبش و روشن کرد و یه پک ازش گرفت و بعد گفت:

یونکی: سلام
جونگکوک: بفرمایید بشینید

یونگی نشست. رو مبل

جونگکوک: خوش اومدید ... قهوه می‌خورید؟

یونگی یه پک از سیگارش کشید و..

یونگی: آره
جونگکوک: اجوما دو تا قهوه بیار
اجوما: چشم اقا
یونگی: از باند چخبر
جونگکوک: خوبه همه چی رواله

لونا" فک کنم مهمونش اومد الان وقتشه آبروش رو ببرم

لونا: کمکککک اینا منو دزدیدن کمکککک یکی بیاد این در بازش کن کمک کنید (داد)

یونگی: صدای چیه
جونگکوک: عا هچی قهوه تون رو میل کنید

لونا:کمککککک ولم کنید

جونگکوک" دختره ی عوضی

یونگی: ولی یه صدایی داره و انگار کمک میخواد

جونگکوک: نه حتما اشتباه می‌کنید

ادامه دارد...
شرط پارت بعد= هرکی یه کامنت بزاره و ۱۵ بازنشر
دیدگاه ها (۲۹)

تولدت مبارک آقا خوشتیپه 🎀🛐💤

my baby girlPart:34season:2___________________________که یهو...

https://wisgoon.com/andy33فالو شه:

my baby girlPart;32season;2_______________________________یو...

my baby girlPart;33season;2________________________________ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط