مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁵¹
همینجوری داشتم از شیشه پنجره داخل رستوران و نگاه میکردم که دستی دور کمرم حلقه زد نگاهی به دست قفل شده روی شکمم کردم...
صاحب این دست و میشناسم...
با نفس گرمش که به گردنم میخورد...
بوی عطر تلخش...
همه ی اینا من و دیوونه میکرد ولی به روی خودم نیاوردم که زبون باز کرد
_ چرا برای بیرون اومدن از بغلم تقلا نکردی دختر کوچولوم؟
+با اینکه ازت متنفرم و نمیخوام صورتت و ببینم... دلم میخواست یکمی بغلت باشم
_ الان این یعنی متنفری یا دوسم داری؟
حلقه دستشو اروم اروم باز میکنه و لاما از بغلش میاد بیرون
+ حرفم این بود که بیشتر ازت متنفرم تا اینکه دوستت داشته باشم
_ لانا...
+ دلیلی نمیبینم یه مرد هول و دختر باز شوهرم بدونم.... فکر کنم هردومون به تنهایی نیاز داریم.
_ یعنی میخوای ازم طلاق بگیری؟
+ خنده اگه ازت طلاق بگیرم..سالها بین طایفه کیم و جئون کینه و نفرت میوفته... پس ازت طلاق نمیگیرم..
فقط نمیبینمت..
∆ کوک... چرا نمیاین داخل؟ (لبخند)
+بح بح چه جذاب شدی لوکاس...
_ارههه(کشیده حرصی)
∆کوک چی؟
+کوک از اولشم جذاب بود
کوک دست لانا رو میگیره و به داخل رستوران میره *
فلش بک به بعد شام *
+خب شام همگی هم تموم شد
بریم؟
= با عروسم موافقم
کوک دستت درد نکنه
عروس دستت درد نکنه خوش گذشت (لبخند)
+ ایکاش بازم کره میموندید


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۴)

استایل دوم لباس لانا برای رستوراناسلاید سوم ماشین تهیونگاسلا...

مروارید آبی Part ⁵¹=ایندفعه نوبت شماست حتما یروز خوب دعوتتون...

مروارید آبیPart ⁴⁹~کوک تو کار خودت بدتر از همه بود میخواستی ...

مروارید آبیPart ⁴⁸+به پای هم پیر شین ~ممنونم فلش بک به جلوی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط