مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁵¹
=ایندفعه نوبت شماست
حتما یروز خوب دعوتتون میکنم به امریکا تا بیاین پیشم
+(لبخند)
کوک و لوکاس اومدن*
خب حساب کردم بریم
=دستت درد نکنه پسرم
م/ ج ممنونم خیلی رستوان خوبی بود
پ/ ج پسرم دستت درد نکنه
$ عمه جان دستت درد نکنه از توهم ممنونم لانا
_+نوش جون
فلش بک جلوی رستوران *
$خب ما همگی میریم دیگه بچه ها مواظب خودتون باشید خدافظ
_+ خدانگهدار
=هعی عروس یه بغل نمیدی؟
لانا رفت بغل پدربزرگ*
ویو لانا
پدربزرگ همراه عمه و پدر کوک و مادر کوک سوار ماشین شدن و رفتن تهیونگم با ماشینش رفت یونا رو برسونه فقط من و کوک موندیم
+خدافظ
_لانا صبر کن
+بله؟
_میشه.. حداقل فراموشمون نکنی و گاهی به پدر و مادرم سر بزنی؟
+باشه هروقت خواستم سر بزنم بهت پیام میدم که هماهنگ باشیم
_ممنونم
+فقط کسی ندونه منم به کسی نمیگم
_ هوم موافقم
+خدافظ
لانا رفت و کوک تا اخرین لحظه رفتن لانا رو نگاه کرد
_ لانا فکر کنم بازم دارم از دستت میدم... ولی قول میدم ایندفعه نزارم بری (تو دلش)

+کوک.. خودت کاری میکنی که از دستت بدم... ولی من هیچوقت تو رو فراموش نمیکنم.. تو اولین کسی هستی که بهم یاد دادی عشق یعنی چی.....


شیش ماه بعد...

شرط 30 لایک
20 کامنت

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲۳)

این پارت و یادم رفت اپ کنم

مروارید آبیPart ⁵²شیش ماه بعد.... یکم آوریل 2014ویو لاناتو...

استایل دوم لباس لانا برای رستوراناسلاید سوم ماشین تهیونگاسلا...

مروارید آبیPart ⁵¹همینجوری داشتم از شیشه پنجره داخل رستوران ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط