پارت ۷✨
پارت ۷✨
لیا رنگش پرید و گفت
لیا : خب میدونی زنگ بعد ... چیز من
لونا : فکر نمیکنم ترسو باشی پس بچه مثبتی
لیا که انگاری بهش برق چسبونده باشن سرشو بلند کرد و گفت
لیا: میخوایم کجا بریم ؟
پوزخندی زدم طوری که دندون ها نیشم دیده شد
لونا : یه جای خوب
.....
( یاع یاع شیطونه میگه همینجا تمومش کنم🗿)
( بیست دقیقه بعد )
این لیا یه ساعته رفته مخفیانه کیف هامون رو بیاره قرار شد من زنگ تفریح از دیوار بپرم پایین و چون ارتفاع کمی داشت قبول کردم الان هم منتظرم لیا کیفامون رو از توی کلاس وقتی زنگ خورد بیاره و با کمک من بیاد این طرف در آخر هم قراره از مدرسه فرار کنیم
لیا: لونا
لونا : اینجام دستت رو بده به من
لیا: باشه
( من یه خلاصه گویی میکنم داستان طولانی نشه لیا و لونا بعد از خارج شدن توی مدرسه داشتن میچرخیدن)
رفتم توی یه مغازه و دوتا آبنبات گرفتم من توی زندگیم معتاد به دو چیزم شیرینی و گوشی
پولش رو گذاشتم روی میز و یکی از آبنبات هارو توی دهنم گذاشتم اون یکی هم دادم به لیا
لیا دختر واقعا جالبیه درمورد اتفاق های این چند روزش بهم گفت ولی بنظرم خیلی بهش سخت گذشته حتی اگه با چیزایی که من کشیدم برابری نکنه بازم بهش صدمه میزنه
میخواستم باهاش حرف بزنم که صدای داد یه دختر اومد خود به خود داشتم سمت صداش میرفتم که...
🗿 ( خودافظ شوما تا پارت بعد ( شرط ۹ تا لایک ایندفعه)
لیا رنگش پرید و گفت
لیا : خب میدونی زنگ بعد ... چیز من
لونا : فکر نمیکنم ترسو باشی پس بچه مثبتی
لیا که انگاری بهش برق چسبونده باشن سرشو بلند کرد و گفت
لیا: میخوایم کجا بریم ؟
پوزخندی زدم طوری که دندون ها نیشم دیده شد
لونا : یه جای خوب
.....
( یاع یاع شیطونه میگه همینجا تمومش کنم🗿)
( بیست دقیقه بعد )
این لیا یه ساعته رفته مخفیانه کیف هامون رو بیاره قرار شد من زنگ تفریح از دیوار بپرم پایین و چون ارتفاع کمی داشت قبول کردم الان هم منتظرم لیا کیفامون رو از توی کلاس وقتی زنگ خورد بیاره و با کمک من بیاد این طرف در آخر هم قراره از مدرسه فرار کنیم
لیا: لونا
لونا : اینجام دستت رو بده به من
لیا: باشه
( من یه خلاصه گویی میکنم داستان طولانی نشه لیا و لونا بعد از خارج شدن توی مدرسه داشتن میچرخیدن)
رفتم توی یه مغازه و دوتا آبنبات گرفتم من توی زندگیم معتاد به دو چیزم شیرینی و گوشی
پولش رو گذاشتم روی میز و یکی از آبنبات هارو توی دهنم گذاشتم اون یکی هم دادم به لیا
لیا دختر واقعا جالبیه درمورد اتفاق های این چند روزش بهم گفت ولی بنظرم خیلی بهش سخت گذشته حتی اگه با چیزایی که من کشیدم برابری نکنه بازم بهش صدمه میزنه
میخواستم باهاش حرف بزنم که صدای داد یه دختر اومد خود به خود داشتم سمت صداش میرفتم که...
🗿 ( خودافظ شوما تا پارت بعد ( شرط ۹ تا لایک ایندفعه)
۳.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.