سوجین تو هم مراقب خودت باش کوک بزرگ
𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹³
سوجین: تو هم مراقب خودت باش، کوک بزرگ
خندید که یهو با اینکه یه چیزی به ذهنش برسه گفت
کوک: تو از کجا میدونی بزرگه؟( خنده )
با چیزی که از منظور حرفش فهمیدم کبوندم به کمرش
سوجین: خیلی منحرفییییییی
خندید و خدافظی کرد و رفت
همون لحظه دوستام اومدن سمتم
هانا: هی سوجین اون پسر خوشتیپه کی بودد؟
هایجین: کراش زدم روش ، میشه بگی همیشه بیاد دنبالت؟
سوجین: بچها این همون دوست داداشمه که براتون گفتم
همزمان گفتم: پشماممممم
هانا: خیلی خوش سلیقه ای
هایجین: کاشکی منم داداش داشتم، که داداشم دوستاشو بیاره خونمون
خندیدم بهش و رفتیم توی مدرسه
سوجین: راستی یه عالمه تعریف دارم، زنگ ناهار بهتون میگم
.
.
.
مدرسه تموم شد و با اتوبوس برگشتم خونه
با کلیدی که کوکی بهم داده بود درو باز کردم و رفتم تو
خودم رو انداختم روی مبل
سوجین: آخی
رفتم توی اتاق و لباسم رو عوض کردم
چون کوک نبود می تونستم راحت لباس بپوشم ، پس یه کراپ و شورتک که تا رونم بود پوشیدم و ولو شدم روی مبل
تلویزیون رو روشن کردم و فیلم گذاشتم
.
.
.
توی آشپزخونه داشتم ظرف های دیشب رو میشستم و ایپاد توی گوشم بود
.
یهو یه دست دور کمرم گره شد که از ترس که نکنه جنه برگشتم و اون بشقابی که توی دستم بود رو با چشم بسته کبوندم به روبرو
چشمامو باز کردم که دیدم کوک دستش رو روی بینی اش گذاشته و دار خون میاد
ایرپاد او از گوشم در آوردم
سوجین: وای خاک بر سرممممممم
تند دست های کفی مو شستم و رفتم سمت کوک
سوجین: وای،،الان چیکار کنمممممم
سرشو گرفته بود بالا تا خون ریزی کم بشه
رفتم دستمال کاغذی آوردم دادم و بهش گفتم سرش رو بیار پایین
آروم دور بینی شودبا دستمال پاک کردم
و بعدش یه دستمال برداشتم گذاشتم داخل بینی اش که اگر خون دوباره اومد
دستشو گرفتم و کشیدمش سمت ظرف شویی
سوجین: بیا
دستش که خونی بود رو شستم
سوجین: خوبی؟
کوک: آره
سوجین : ناهار خوردی؟
کوک: نه
سوجین: بشین من برات یه چیزی درست می کنم
کوک: بلدی؟
چشم غره ای رفتم
سوجین: معلومه که بلدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک بزرگگگگگ؟🤣 جونگکوک جان که نه گذاشت نه برداشت اصن مطلب رو ریخت رو
ولی چرا از این جنا برای ما نمیادددد؟
سوجین: تو هم مراقب خودت باش، کوک بزرگ
خندید که یهو با اینکه یه چیزی به ذهنش برسه گفت
کوک: تو از کجا میدونی بزرگه؟( خنده )
با چیزی که از منظور حرفش فهمیدم کبوندم به کمرش
سوجین: خیلی منحرفییییییی
خندید و خدافظی کرد و رفت
همون لحظه دوستام اومدن سمتم
هانا: هی سوجین اون پسر خوشتیپه کی بودد؟
هایجین: کراش زدم روش ، میشه بگی همیشه بیاد دنبالت؟
سوجین: بچها این همون دوست داداشمه که براتون گفتم
همزمان گفتم: پشماممممم
هانا: خیلی خوش سلیقه ای
هایجین: کاشکی منم داداش داشتم، که داداشم دوستاشو بیاره خونمون
خندیدم بهش و رفتیم توی مدرسه
سوجین: راستی یه عالمه تعریف دارم، زنگ ناهار بهتون میگم
.
.
.
مدرسه تموم شد و با اتوبوس برگشتم خونه
با کلیدی که کوکی بهم داده بود درو باز کردم و رفتم تو
خودم رو انداختم روی مبل
سوجین: آخی
رفتم توی اتاق و لباسم رو عوض کردم
چون کوک نبود می تونستم راحت لباس بپوشم ، پس یه کراپ و شورتک که تا رونم بود پوشیدم و ولو شدم روی مبل
تلویزیون رو روشن کردم و فیلم گذاشتم
.
.
.
توی آشپزخونه داشتم ظرف های دیشب رو میشستم و ایپاد توی گوشم بود
.
یهو یه دست دور کمرم گره شد که از ترس که نکنه جنه برگشتم و اون بشقابی که توی دستم بود رو با چشم بسته کبوندم به روبرو
چشمامو باز کردم که دیدم کوک دستش رو روی بینی اش گذاشته و دار خون میاد
ایرپاد او از گوشم در آوردم
سوجین: وای خاک بر سرممممممم
تند دست های کفی مو شستم و رفتم سمت کوک
سوجین: وای،،الان چیکار کنمممممم
سرشو گرفته بود بالا تا خون ریزی کم بشه
رفتم دستمال کاغذی آوردم دادم و بهش گفتم سرش رو بیار پایین
آروم دور بینی شودبا دستمال پاک کردم
و بعدش یه دستمال برداشتم گذاشتم داخل بینی اش که اگر خون دوباره اومد
دستشو گرفتم و کشیدمش سمت ظرف شویی
سوجین: بیا
دستش که خونی بود رو شستم
سوجین: خوبی؟
کوک: آره
سوجین : ناهار خوردی؟
کوک: نه
سوجین: بشین من برات یه چیزی درست می کنم
کوک: بلدی؟
چشم غره ای رفتم
سوجین: معلومه که بلدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک بزرگگگگگ؟🤣 جونگکوک جان که نه گذاشت نه برداشت اصن مطلب رو ریخت رو
ولی چرا از این جنا برای ما نمیادددد؟
- ۲۰۴
- ۱۰ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط