پارت ۵🗿🍷
پارت ۵🗿🍷
لونا هم که دید معلم بدبخت دهنش تا نیمکت آخر زده بیرون مثه بچه آدم رفت رو یکی از صندلی ها نشست و کسی که بغل دستیش بود کسی نبود جز.....
یه دختر ..( ها فکر کردی چی قراره باشه؟🗿)
یه دختر با چشمای حدودا عسلی تیره و موهای طلایی کمرنگ که صد البته همین مشخصات عجیب توجه لونا رو جلب کرد توی کره معمولا افراد موهاشون قهوه ای یا سیاهه برعکس این دختر موهای دختر فریبا حالت دار بود و لباس ساده ای هم داشت ( بچه ها لباس فرما که یکیه منظور من اینه اونجا خیلی ها روی لباس فرم یه لباس خیلی مجلسی و اینا پوشیدن و فقط لونا و اون خانوم نامشخص تیپشون عادیه البته لونا اینطور فکر میکنه ...)
معلم : خب خب درس رو ادامه میدیم
لونا : ( زیر لب ) لعنتی میخواستم با این دختره آشنا بشم تف تو روت
و بعد بی توجه به تخته نگاه کرد
...... دقیقه ها ثانیه ها ساعت هااا تا اینکه
معلم : خانوم لونا جواب این مسئله چی میشه؟
لونا هم که کلا نمیدونست اصلا چه درسی هست شانسی گفت : ۱۷
معلم با قیافه شکست خورده عینک زشتش رو کمی بالا زد و سریع برگشت : آفرین (ریزی هم گفت )
البته که بغل دستیش با زوق بهش نگاه میکرد طوری که انگار توان نداشت خودشو نگه داره و الان با کلی سوال اونو پاره میکنه
زنگ هم حلال زاده همون موقع خورد
لونا به بغل دستیش نگاه کرد : این زنگ میخوای با من باشی ؟
بغل دستی سری تکون داد
.
دختر خیلی پر انرژی بود و اسم عجیبی هم داشت گفت که مادر و پدرش ایرانی بودند و بخاطر همین که اسمش رو دوست داشت تغییری بهش نداد اسم اون دختر....
( تو خماری بمونید 🍷🗿 برای پارت بعد ۸ تا لایک باشهه هاااا)
لونا هم که دید معلم بدبخت دهنش تا نیمکت آخر زده بیرون مثه بچه آدم رفت رو یکی از صندلی ها نشست و کسی که بغل دستیش بود کسی نبود جز.....
یه دختر ..( ها فکر کردی چی قراره باشه؟🗿)
یه دختر با چشمای حدودا عسلی تیره و موهای طلایی کمرنگ که صد البته همین مشخصات عجیب توجه لونا رو جلب کرد توی کره معمولا افراد موهاشون قهوه ای یا سیاهه برعکس این دختر موهای دختر فریبا حالت دار بود و لباس ساده ای هم داشت ( بچه ها لباس فرما که یکیه منظور من اینه اونجا خیلی ها روی لباس فرم یه لباس خیلی مجلسی و اینا پوشیدن و فقط لونا و اون خانوم نامشخص تیپشون عادیه البته لونا اینطور فکر میکنه ...)
معلم : خب خب درس رو ادامه میدیم
لونا : ( زیر لب ) لعنتی میخواستم با این دختره آشنا بشم تف تو روت
و بعد بی توجه به تخته نگاه کرد
...... دقیقه ها ثانیه ها ساعت هااا تا اینکه
معلم : خانوم لونا جواب این مسئله چی میشه؟
لونا هم که کلا نمیدونست اصلا چه درسی هست شانسی گفت : ۱۷
معلم با قیافه شکست خورده عینک زشتش رو کمی بالا زد و سریع برگشت : آفرین (ریزی هم گفت )
البته که بغل دستیش با زوق بهش نگاه میکرد طوری که انگار توان نداشت خودشو نگه داره و الان با کلی سوال اونو پاره میکنه
زنگ هم حلال زاده همون موقع خورد
لونا به بغل دستیش نگاه کرد : این زنگ میخوای با من باشی ؟
بغل دستی سری تکون داد
.
دختر خیلی پر انرژی بود و اسم عجیبی هم داشت گفت که مادر و پدرش ایرانی بودند و بخاطر همین که اسمش رو دوست داشت تغییری بهش نداد اسم اون دختر....
( تو خماری بمونید 🍷🗿 برای پارت بعد ۸ تا لایک باشهه هاااا)
۳.۸k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.