Part{26}
Part{26}
کوک ویو:
دختره ی هرزه عوضی اعصابمو با حرفاش به هم ریخت اصن این یهو از کجا پیداش شددددد اومده میگه من حاملم عه عه ما ۸ ماهه از هم جدا شدیم چی گوه میخوره؟؟؟
خدایا خداونداا هوعففففف باید برم دنبال محموله ها.......چشمم خورد به ا/ت که دیدم سرشو انداختع پایین
+ه...هی ا/ت خوبی
_ب....بله خوبم(بغض)
+ببینم بخاطر حرفای اون هرزه که ناراحت نشدی نه؟
_ن...نه حرفای احمقی مث اون ناراحتم نمیکنه
+پس چرا بغض کردی
_(سکوت)
&هی ا/ت ولش کن اون یه هرزه زیر خواب بیشتر نیس خودتم اینو خوب میدونی با اون طرز حرف زدنشو لباساش
_اوهوم(لبخند)
+اره ببین ته راس میگه ولش کن لطفا اهمیت نده؛خیله خب دیگه برو سر کارت
_چشم(تعظیم)
(بچه ها وقتی همچین علامت......اینطوری میزارم یعنی وسط حرفا یا کاراشون مکث میکنن)
ا/ت ویو:
دختره ی عوضی از حرفاش ناراحت شدم اون هرزه لقب خودشو بهم میده اشغال....هوف ولش کن فعلا کلی کار دارم باید برم اتاق کار اربابو تمیز کنم.....دستمال با رایت و اینا رو برداشتم رفتم سمت اتاقش....رفته بودن بیرون دنبال محموله هائه چیه پس جز منو خدمتکارا با نگهبانا کسی نی....خوبه،رفتم سمت میزش......اووووووهههه اینجا چقد شلوغه،پرونده هارو مرتب چیدم که رسیدم به یه برگه که تا شده بود
اوفففف اینم حتما اشغاله ولش کن...بدون نگاه کردن به داخلش انداختمش سطل اشغال....
بلخره بعد ۳۰ مین تموم شد....
اوفیش راحت شدم
پرش زمانی به شب ساعت ۱۰:
همه ی کارام تقریبا تموم شده بود....داشتم شام میخوردم که در عمارت باز شدو کوک با تهیونگ اومدن داخل....
+&سلام
_سلام(لبخند)
+اجوما میشه لطفا میز شام رو بچینی
@امادس ارباب چیدیم
+اوهوم
+هااا راستی ا/ت امروز اتاق کارمو تمیز کردی نه؟
_بله چطور؟
+خب پس خوبه زیر پرونده ها یه برگه بود که برای قرداد خیلیییی مهم یه شرکت بود برو برام بیارش بجنب
ب....با حرفش دستو پاهام یخ کرد...انگار یه سطل اب یخ خالی کردن رو سرم.....
_ا...ا..ارباب...چ..چیزه
+هوم؟
_م...م..من..ف..فک کردم..ا..اون..آش..آشغاله...ر..ریختم دور...
+چیییییییی چیکار کردی دختره عوضیییییی
&ا...ا/ت بیچاره شدی ا/ت فقط در رو
+تهیونگ تو ساکت شو
_ب....ب..بخدا..م..من...ن..نمیدونستم(گریش میگیره)
+دهنتو ببند(داد)
اومد سمتم چاقویی که روز میز بودو برداشتو میخواست بزنه بهم
_(جیغ)
&ک..کوک داری چیکار میکنییییییی
دستشو برد بالا که بزنه ولی مکث کرد...
+گمشو از جلو چشمام (اربده)
با ترس و گریه از کنارش رد شدم...
شرایط پارت بعد:
۴۵ لایک
۳۰ کامنت
(اینبار کم ترش کردم)
کوک ویو:
دختره ی هرزه عوضی اعصابمو با حرفاش به هم ریخت اصن این یهو از کجا پیداش شددددد اومده میگه من حاملم عه عه ما ۸ ماهه از هم جدا شدیم چی گوه میخوره؟؟؟
خدایا خداونداا هوعففففف باید برم دنبال محموله ها.......چشمم خورد به ا/ت که دیدم سرشو انداختع پایین
+ه...هی ا/ت خوبی
_ب....بله خوبم(بغض)
+ببینم بخاطر حرفای اون هرزه که ناراحت نشدی نه؟
_ن...نه حرفای احمقی مث اون ناراحتم نمیکنه
+پس چرا بغض کردی
_(سکوت)
&هی ا/ت ولش کن اون یه هرزه زیر خواب بیشتر نیس خودتم اینو خوب میدونی با اون طرز حرف زدنشو لباساش
_اوهوم(لبخند)
+اره ببین ته راس میگه ولش کن لطفا اهمیت نده؛خیله خب دیگه برو سر کارت
_چشم(تعظیم)
(بچه ها وقتی همچین علامت......اینطوری میزارم یعنی وسط حرفا یا کاراشون مکث میکنن)
ا/ت ویو:
دختره ی عوضی از حرفاش ناراحت شدم اون هرزه لقب خودشو بهم میده اشغال....هوف ولش کن فعلا کلی کار دارم باید برم اتاق کار اربابو تمیز کنم.....دستمال با رایت و اینا رو برداشتم رفتم سمت اتاقش....رفته بودن بیرون دنبال محموله هائه چیه پس جز منو خدمتکارا با نگهبانا کسی نی....خوبه،رفتم سمت میزش......اووووووهههه اینجا چقد شلوغه،پرونده هارو مرتب چیدم که رسیدم به یه برگه که تا شده بود
اوفففف اینم حتما اشغاله ولش کن...بدون نگاه کردن به داخلش انداختمش سطل اشغال....
بلخره بعد ۳۰ مین تموم شد....
اوفیش راحت شدم
پرش زمانی به شب ساعت ۱۰:
همه ی کارام تقریبا تموم شده بود....داشتم شام میخوردم که در عمارت باز شدو کوک با تهیونگ اومدن داخل....
+&سلام
_سلام(لبخند)
+اجوما میشه لطفا میز شام رو بچینی
@امادس ارباب چیدیم
+اوهوم
+هااا راستی ا/ت امروز اتاق کارمو تمیز کردی نه؟
_بله چطور؟
+خب پس خوبه زیر پرونده ها یه برگه بود که برای قرداد خیلیییی مهم یه شرکت بود برو برام بیارش بجنب
ب....با حرفش دستو پاهام یخ کرد...انگار یه سطل اب یخ خالی کردن رو سرم.....
_ا...ا..ارباب...چ..چیزه
+هوم؟
_م...م..من..ف..فک کردم..ا..اون..آش..آشغاله...ر..ریختم دور...
+چیییییییی چیکار کردی دختره عوضیییییی
&ا...ا/ت بیچاره شدی ا/ت فقط در رو
+تهیونگ تو ساکت شو
_ب....ب..بخدا..م..من...ن..نمیدونستم(گریش میگیره)
+دهنتو ببند(داد)
اومد سمتم چاقویی که روز میز بودو برداشتو میخواست بزنه بهم
_(جیغ)
&ک..کوک داری چیکار میکنییییییی
دستشو برد بالا که بزنه ولی مکث کرد...
+گمشو از جلو چشمام (اربده)
با ترس و گریه از کنارش رد شدم...
شرایط پارت بعد:
۴۵ لایک
۳۰ کامنت
(اینبار کم ترش کردم)
۲۲.۱k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.