Part{27}
Part{27}
با ترس و گریه از کنارش رد شدم....
کوک ویو:
دختره ی اشغال عوضی خدا لعنتش کنهههههههه قرارداد مهم یه شرکت مهم برای محموله ها بودددددددددددددد خدایاااااااا نجاتم بده از دست ایناااااااا کودوم گوری برم مننننننننننننن
ا/ت ویو:
هق....هق.....خده.....لعنتش که ایشالا بابا من میترسم چرا وقتی عصبی میشه کنترلشو از دست میده خب من چه میدونستم برگه قرارداده فک کردم اشغالههههههههه خوووو....
دراز کشیدم رو تختو دیگه گریم بند اومده بود...چشمام گرم شدو کم کم خوابیدم
پرش زمانی به صبح:
مثل همیشه از خواب بیدار شدم ولی امروزم مث دیروز بود ساعت ۱۲ بیدار شدم........دست و صورتمو شستمو رفتم بیرون؛
_صبح بخیر
&صب بخیر ا/ت
کوک بازم بهم جوابی نداد
&خب ا/ت من امروز دیگه میرم
_واییییی نه کجا میری
&دیگه زیادی مهمون بودم بهتره برم تو شرکت خودمم کار دارم ولی یه چند روز دیگه باز میام
_عاااا.....خب خوبه برو به سلامت به هر حال با میبینمت
&اوهوم(لبخند)
جونگ کوک که کارد میزدی خونش در نمیومد اههه این چقد بی احساس و سرده اصن از اینجور ادما خوشم نمیاد.....ولی خدایی بازم خدا خیلی دوسم داشت که دیشب نکشتم...
+خیله خب دیگه نمیخوای بری سر کارت(عصبی)
_چ...چشم
کوک ویو:
ینی چی اخهههه ا/ت برده منه به چه حقی با تهیونگ حرف میزنه؟؟؟اصن خوشم نمیاد به تهیونگ نزدیک میشه اخه ینی چی؟
اوف ولش فعلا کارای مهم تری دارم باید اول تهیونگو برسونم فرودگاه
۳۰ مین بعد:
ا/ت ویو:
تهیونگ ام دیگه وسایلشو جم کرده بود که بره....اه کاش نره باز حداقل اون در مقابل جونگ کوک ازم دفاع میکرد
&خدافظ ا/ت خیلی خوشحالم که باهات اشنا شدم
_منم تهیونگ امیدوارم بازم ببینمت
&حتما بازم همو میبینیم
همو بغل کردیمو تموم شد رفت
+(چشم غره)
با نگاهی که کوک بم کرد ریدم به خودم از کاری که کردم کلا پشیمون شدم......
شرایط پارت بعد:
۶۰ لایک
۵۰ کامنت
با ترس و گریه از کنارش رد شدم....
کوک ویو:
دختره ی اشغال عوضی خدا لعنتش کنهههههههه قرارداد مهم یه شرکت مهم برای محموله ها بودددددددددددددد خدایاااااااا نجاتم بده از دست ایناااااااا کودوم گوری برم مننننننننننننن
ا/ت ویو:
هق....هق.....خده.....لعنتش که ایشالا بابا من میترسم چرا وقتی عصبی میشه کنترلشو از دست میده خب من چه میدونستم برگه قرارداده فک کردم اشغالههههههههه خوووو....
دراز کشیدم رو تختو دیگه گریم بند اومده بود...چشمام گرم شدو کم کم خوابیدم
پرش زمانی به صبح:
مثل همیشه از خواب بیدار شدم ولی امروزم مث دیروز بود ساعت ۱۲ بیدار شدم........دست و صورتمو شستمو رفتم بیرون؛
_صبح بخیر
&صب بخیر ا/ت
کوک بازم بهم جوابی نداد
&خب ا/ت من امروز دیگه میرم
_واییییی نه کجا میری
&دیگه زیادی مهمون بودم بهتره برم تو شرکت خودمم کار دارم ولی یه چند روز دیگه باز میام
_عاااا.....خب خوبه برو به سلامت به هر حال با میبینمت
&اوهوم(لبخند)
جونگ کوک که کارد میزدی خونش در نمیومد اههه این چقد بی احساس و سرده اصن از اینجور ادما خوشم نمیاد.....ولی خدایی بازم خدا خیلی دوسم داشت که دیشب نکشتم...
+خیله خب دیگه نمیخوای بری سر کارت(عصبی)
_چ...چشم
کوک ویو:
ینی چی اخهههه ا/ت برده منه به چه حقی با تهیونگ حرف میزنه؟؟؟اصن خوشم نمیاد به تهیونگ نزدیک میشه اخه ینی چی؟
اوف ولش فعلا کارای مهم تری دارم باید اول تهیونگو برسونم فرودگاه
۳۰ مین بعد:
ا/ت ویو:
تهیونگ ام دیگه وسایلشو جم کرده بود که بره....اه کاش نره باز حداقل اون در مقابل جونگ کوک ازم دفاع میکرد
&خدافظ ا/ت خیلی خوشحالم که باهات اشنا شدم
_منم تهیونگ امیدوارم بازم ببینمت
&حتما بازم همو میبینیم
همو بغل کردیمو تموم شد رفت
+(چشم غره)
با نگاهی که کوک بم کرد ریدم به خودم از کاری که کردم کلا پشیمون شدم......
شرایط پارت بعد:
۶۰ لایک
۵۰ کامنت
۱۶.۷k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.