Part{25}
Part{25}
_خیلی ممنون ته نوش جونتون
&(لبخند)
امروز باید دیرتر بیدار میشدیم برای همین خوب خوابیدم ساعت ۱۲ بود....
تو اشپزخونه مشغول کار بودم که در عمارت زده شد.....رفتم باز کنم که دیدم یه زن با یه لباس باز البته لباس باز نه خیلییییییییی باز که بیشتر شبیه هرزه ها بود با اون عشوه هاشو دیدم
_بفرمایید
(علامت هانا÷)
÷جونگ کوک هست(با عشوه)
_شما چیکارش داری اصن چطوری با وجود این همه نگهبان اومدی اینجا
÷به تو چه ربطی داره هرزه کوچولو گمشو کنار
محکم هلم داد که خوردم به در.....
داشت میرفت سمت میز صبحونع که تا جونگ کوک دیرش انگار عزرائیل دیده خون جلو چشماشو گرفتو از رو میز بلند شد
+ت...تو اینجا چیکار میکنی(عصبی)
÷یاااااا ددی این چه حرفیه ینی میگی نمیتونم بیام پیش عشقممممم(عشوه)
خدایا خداونداااااا وقتی به کوک میگف ددی دلم میخواست برم اون موهاشو بکنم بدم کف دستششششششش
+هانا گمشو از اینجا بیرون(عصبی)
&جونگ کوک این اینجا چی میگهههه
÷به تو ربطی نداره
+هوییی با رفیق من درست حرف بزن
÷ددی اینارو ولش کن....من حاملم
_چیییییییییی
&چیییییییییی
+چییییییییی
÷یا چتونه اصن ببینم ددی این دختره هرزه کیه
&هویییی هانا منو ببین با دوست من درست حرف بزن
÷واییییی پس این خدمتکار دوستته؟
+هانا چی داری میگی حامله ای من اصن کی با تو رابطه داشتمممم ما ۸ ماهه همو ندیدیم...(هنگ کرد)
÷یاااا ددی حاملم دیگه
_(کلاااا مغزم ارور داده بود نمیدونستم جی بگم قلبم خورد شدع بود)
+هاناااااااا گمشو برو این ک.ص.ش.ع.ر.ا.ت.و واسه یکی دیگه بگو
÷نهههه من حاملم میخوام اینجا زندگی کنم
+تو چی داری میگییییی
÷یا اینجا زندگی میکنم یا این بچرو سقط میکنم
+به درک من از کجا بدونم این بچع منه برو سقطش کن
وایییی داشتم روانی میشدم با این طرز حرف زدنش با جونگ کوک
+منو ببین هانا من دوس دختر دارم برو گمشو
÷ینی چیییی(عصبی) دوس دخترت کیه
&همونی که پشت سرتع
هانا برگشت بهم نگاه کرد
÷این خدمتکار هرزه دوس دخترته
+بس کننن دیگه گمشو بیرون از خونممممم(داد)
÷باشه پس بهت نشون میدم این چقد هرزس
+هرییییییی
شرایط پارت بعد:
۵۰ لایک
۴۰ کامنت
(یوهووووو از اینجا ب بعد عالی میشهههه)
_خیلی ممنون ته نوش جونتون
&(لبخند)
امروز باید دیرتر بیدار میشدیم برای همین خوب خوابیدم ساعت ۱۲ بود....
تو اشپزخونه مشغول کار بودم که در عمارت زده شد.....رفتم باز کنم که دیدم یه زن با یه لباس باز البته لباس باز نه خیلییییییییی باز که بیشتر شبیه هرزه ها بود با اون عشوه هاشو دیدم
_بفرمایید
(علامت هانا÷)
÷جونگ کوک هست(با عشوه)
_شما چیکارش داری اصن چطوری با وجود این همه نگهبان اومدی اینجا
÷به تو چه ربطی داره هرزه کوچولو گمشو کنار
محکم هلم داد که خوردم به در.....
داشت میرفت سمت میز صبحونع که تا جونگ کوک دیرش انگار عزرائیل دیده خون جلو چشماشو گرفتو از رو میز بلند شد
+ت...تو اینجا چیکار میکنی(عصبی)
÷یاااااا ددی این چه حرفیه ینی میگی نمیتونم بیام پیش عشقممممم(عشوه)
خدایا خداونداااااا وقتی به کوک میگف ددی دلم میخواست برم اون موهاشو بکنم بدم کف دستششششششش
+هانا گمشو از اینجا بیرون(عصبی)
&جونگ کوک این اینجا چی میگهههه
÷به تو ربطی نداره
+هوییی با رفیق من درست حرف بزن
÷ددی اینارو ولش کن....من حاملم
_چیییییییییی
&چیییییییییی
+چییییییییی
÷یا چتونه اصن ببینم ددی این دختره هرزه کیه
&هویییی هانا منو ببین با دوست من درست حرف بزن
÷واییییی پس این خدمتکار دوستته؟
+هانا چی داری میگی حامله ای من اصن کی با تو رابطه داشتمممم ما ۸ ماهه همو ندیدیم...(هنگ کرد)
÷یاااا ددی حاملم دیگه
_(کلاااا مغزم ارور داده بود نمیدونستم جی بگم قلبم خورد شدع بود)
+هاناااااااا گمشو برو این ک.ص.ش.ع.ر.ا.ت.و واسه یکی دیگه بگو
÷نهههه من حاملم میخوام اینجا زندگی کنم
+تو چی داری میگییییی
÷یا اینجا زندگی میکنم یا این بچرو سقط میکنم
+به درک من از کجا بدونم این بچع منه برو سقطش کن
وایییی داشتم روانی میشدم با این طرز حرف زدنش با جونگ کوک
+منو ببین هانا من دوس دختر دارم برو گمشو
÷ینی چیییی(عصبی) دوس دخترت کیه
&همونی که پشت سرتع
هانا برگشت بهم نگاه کرد
÷این خدمتکار هرزه دوس دخترته
+بس کننن دیگه گمشو بیرون از خونممممم(داد)
÷باشه پس بهت نشون میدم این چقد هرزس
+هرییییییی
شرایط پارت بعد:
۵۰ لایک
۴۰ کامنت
(یوهووووو از اینجا ب بعد عالی میشهههه)
۱۸.۳k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.