☆چندپارتی☆وقتی تو مدرسه باهم آشنا میشین(علامت ا/ت+ علامت
☆چندپارتی☆وقتی تو مدرسه باهم آشنا میشین(علامت ا/ت+ علامت لیکسی-) p2
کنار در رفت و میخاست از اتاق بره بیرون ولی بهت نگاه کرد و صورت کیوتت رو دید که باعث لبخندش شد، وقتی فهمید که داره بهت لبخند میزنه از اتاق رفت سریع بیرون و در رو بست و هی چرت و پرت میگفت
-چرا بهش لبخند میزنی؟! انگار نه انگار دشمنته...اصلا چرا اوردمش اینجا...؟
بعد روی مبل نشست و گوشیش رو دراورد تا باهاش یکم بازی کنه... ولی صدای تورو شنید
+اییییی!!! منو دزدیدننن! کمکککک!
-این خره یا الاغ...
اومد تو اتاق و تویی که داشتی با گریه داد میزدی رو دید و حس نگرانی گرفت
-ا/ت... ا/ت... الاغ!
نگاهش کردی
+تو... تو... تو منو دزدی؟!
-من دیدمت تو کوچه بیهوشی گفتم بیارمت خونم... حداقل حالا چته؟
+اوه... باش... ولی...
به لباست نگاه کردی...
+کی لباسمو عوض کرد؟
بهش نگاه کردی و اونور رو نگاه کرد و صورتش قرمز شد
+تو... من تورو میکشمممم
و از تخت پایین اومدی و دنبالش کردی
-گی خوردم! ا/ت بسهه
+گوه نخور! من تورو میکشمممم
و اخر هردوتاتون خسته شدین و روی زمین افتادین
تو درحال نفس نفس زدن بودی و اونم همینطور
از جات بلند شدی و رقتی سمت اتاقه و وسایلت و لباست که روی زمین بود رو برداشتی و جمع کردی و کیفت رو برداشتی و سمت در خونه رفتی
+ممنون بابت لباس... و خدافظ!
و سریع از روی نرده پایین رفتی
-عنتر لباسارو...
و دید رفتی...
-اشکال نداره... چمه من امروز؟ خوشحال، مهربون، عاشق...
-عاشق؟ نه... من عاشق نشدم... و قرار نیس بشم... من هنوز اون پسر خفنم
و فردا رسید که تو مدرسه بودید، تو وارد مدرسه شدی و همه بهت خوش آمد گویی کردن ولی یهو فلیکس از پشت به کلت زد و دوید تو
+بیشعور خر... آی...
یونا که بهترین دوستت شده بود اومد پیشت
یونا: خوبی؟
+نه... آییییی... خیلی محکم زد...
فلیکس بهت نگاه کرد و دید که آشکهات داشت از شدت درد میریخت و پیشت برگشت
-ببخشید... نمیدونستم انقدر محکم قراره بزنم...
و همه دیدن فلیکس مهربون شده پس هی داشت پشت سرش حرف میزدن
جنی: فلیکس هیچ وقت مهربون نبود!
یجی: نکنه عاشق ا/ت شده؟ چون با هیچ کس مهربونی نمیکرد!
فلیکس که حرف یجی و جنی رو شنید ازت فاصله گرفت و رفت اونور
-اصلا به من چه... دردت گرفت!
پوزخندی زدی و اشکهات رو پاک کردی
+میخای درد بهت نشون بدم؟
و بهش کمی نزدیک شدی که باعث قرمز شدن صورتش شد
و یدونه لگد زدی به کمرش و با پات به زمین هلش دادی...
+ضعیف...
و رفتی تو کلاس...
-اخ... ای...
و داد زد
-بهت نشون میدم! نشون میدم.... اییی...
و اهمیتی ندادی و به کلاست رفتی
ادامه برای پارت بعدیییییی!
کنار در رفت و میخاست از اتاق بره بیرون ولی بهت نگاه کرد و صورت کیوتت رو دید که باعث لبخندش شد، وقتی فهمید که داره بهت لبخند میزنه از اتاق رفت سریع بیرون و در رو بست و هی چرت و پرت میگفت
-چرا بهش لبخند میزنی؟! انگار نه انگار دشمنته...اصلا چرا اوردمش اینجا...؟
بعد روی مبل نشست و گوشیش رو دراورد تا باهاش یکم بازی کنه... ولی صدای تورو شنید
+اییییی!!! منو دزدیدننن! کمکککک!
-این خره یا الاغ...
اومد تو اتاق و تویی که داشتی با گریه داد میزدی رو دید و حس نگرانی گرفت
-ا/ت... ا/ت... الاغ!
نگاهش کردی
+تو... تو... تو منو دزدی؟!
-من دیدمت تو کوچه بیهوشی گفتم بیارمت خونم... حداقل حالا چته؟
+اوه... باش... ولی...
به لباست نگاه کردی...
+کی لباسمو عوض کرد؟
بهش نگاه کردی و اونور رو نگاه کرد و صورتش قرمز شد
+تو... من تورو میکشمممم
و از تخت پایین اومدی و دنبالش کردی
-گی خوردم! ا/ت بسهه
+گوه نخور! من تورو میکشمممم
و اخر هردوتاتون خسته شدین و روی زمین افتادین
تو درحال نفس نفس زدن بودی و اونم همینطور
از جات بلند شدی و رقتی سمت اتاقه و وسایلت و لباست که روی زمین بود رو برداشتی و جمع کردی و کیفت رو برداشتی و سمت در خونه رفتی
+ممنون بابت لباس... و خدافظ!
و سریع از روی نرده پایین رفتی
-عنتر لباسارو...
و دید رفتی...
-اشکال نداره... چمه من امروز؟ خوشحال، مهربون، عاشق...
-عاشق؟ نه... من عاشق نشدم... و قرار نیس بشم... من هنوز اون پسر خفنم
و فردا رسید که تو مدرسه بودید، تو وارد مدرسه شدی و همه بهت خوش آمد گویی کردن ولی یهو فلیکس از پشت به کلت زد و دوید تو
+بیشعور خر... آی...
یونا که بهترین دوستت شده بود اومد پیشت
یونا: خوبی؟
+نه... آییییی... خیلی محکم زد...
فلیکس بهت نگاه کرد و دید که آشکهات داشت از شدت درد میریخت و پیشت برگشت
-ببخشید... نمیدونستم انقدر محکم قراره بزنم...
و همه دیدن فلیکس مهربون شده پس هی داشت پشت سرش حرف میزدن
جنی: فلیکس هیچ وقت مهربون نبود!
یجی: نکنه عاشق ا/ت شده؟ چون با هیچ کس مهربونی نمیکرد!
فلیکس که حرف یجی و جنی رو شنید ازت فاصله گرفت و رفت اونور
-اصلا به من چه... دردت گرفت!
پوزخندی زدی و اشکهات رو پاک کردی
+میخای درد بهت نشون بدم؟
و بهش کمی نزدیک شدی که باعث قرمز شدن صورتش شد
و یدونه لگد زدی به کمرش و با پات به زمین هلش دادی...
+ضعیف...
و رفتی تو کلاس...
-اخ... ای...
و داد زد
-بهت نشون میدم! نشون میدم.... اییی...
و اهمیتی ندادی و به کلاست رفتی
ادامه برای پارت بعدیییییی!
۸.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.