تو برو سفر سلامت من و روزگار بی تو

تو برو سفر سلامت من و روزگار بی تو
شب و روز خوش ندارد دل بی قرار بی تو

چو کشیده شد به آتش همه آرزوی باغم
نه گلی نه سبزه زاری بدمد بهار بی تو

نه سپیده دم نه فردا همه ظلمت و سیاهی
چه شب دراز و سردی شب انتظار بی تو

به میان سرنشینان تو نباشی ای مسافر
وطنی غریب دارد برسد قطار بی تو

ز جفای این زمانه شده سهم و قسمت ما
تو و غربت و جدایی من و چشم تار بی تو.‌‌..

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

دلم بهانه نگیرد بگوچه کارکند؟چگونه بی تو مرا گرم روزگار کندچ...

من قطب مغرور غزل بودم توو کوچه های شعر : یک شب گرد وقتی رسید...

اوّلین مرحله‌ی فلسفه‌ی من این است:که بگویید زمین از همه دل‌چ...

وقتی شب میشهیـه دنیـا خاطرهیـه دنیـا خیـالمیـاد تـو دل آدمآر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط