من قطب مغرور غزل بودم

من قطب مغرور غزل بودم
توو کوچه های شعر : یک شب گرد
وقتی رسید اینجا ، تنم لرزید
با منطقش ، خلع سلاحم کرد!

دیوونه ی هُرم نفسها شم
دیوونمو صبر و قرارم نیست
هرشب دوتا دستاشو می گیرم
می بوسمش اما کنارم نیست

دارم از این دیوونه تر می شم
در حیرتم ، چی بود ترفند ش؟
اون قطبِ مغرور غزل حالا
شد زرخرید و عبد و پابَند ش!

رخصت ندادن هاش رو دیدم
اما همونم عین فرصت بود
حتی اگه بی راه هم میگفت
حرفش ، برام اتمام حجت بود

چی شد دلم لرزید و عاشق شد؟
من دل نمی بستم به آسونی
اون از دیار (کوچه مَردا ) بود
هم غیرت ِ مردای ایرونی

از هرچی آرامش تو این دنیاست
من با صداش آروم میگیرم
اما اگه بی هم صدا باشم
من بی صدا آروم می میرم...

#خاصترین
دیدگاه ها (۱)

وجودم ازتمنای توسرشاراست...زمان دربسترشب خواب وبیداراستهوا آ...

❤❤❤❤نبودنت تکرارغمهای بهانه دارشبانه است...جاری باش در لحظه ...

دلم بهانه نگیرد بگوچه کارکند؟چگونه بی تو مرا گرم روزگار کندچ...

تو برو سفر سلامت من و روزگار بی توشب و روز خوش ندارد دل بی ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط