پارت ۶
پارت ۶
انچه گذشت : میون رفت جلوی در خونه ی تهیونگ نشست و اون هنوز از اداره برنگشته بود که.....
اول یکم پای گوشیم بودیم و بارون همچنان مثل سیل داشت رگباری میبارید سردم بود و چتر نداشتم و کم کم همونجا خوابم برد که نفهمیدم چی شد و.....
ویو تهیونگ : جونگ کوک رسوندم کنار خونه و پیاده شدم که دیدم یه نفر کنار در وسط بارون نشسته که وقتی رفتم نزدیک فهمیدم اون میون.....
ویو میون : با صدای ماشین تقریبا بیدار شدم و وقتی اون رو دیدم بدو بدو رفتم سمتش و محکم بغلش کردم بدون توجه به هیچ چیزی فقط محکم بغلش کردم و زدم زیر گریه++++
ویو تهیونگ : اون میون بود که محکم بغلم کرد ولی مگه ازم نمیترسید_حس عجیبی داشت حس گرما »»»»
تهیونگ تکونش دادم و بهش گفتم : میون میون خوبی؟ نمیخوای اول بریم تو لباست رو خشک کنی خیس اب شدی..؟؟؟
میون با بغض:اره خب شاید بریم..... :)))
تهیونگ در رو باز کرد و رفتن داخل و تا چشمش به میون افتاد فهمید که باید سریع بهش برسه و گرمش کنه...
تهیونگ وقتی محکم دستش رو گرفته بود : چی تو رو
تا اینجا کشونده؟
میون با صدای لرزون: م.م.من دوست دارم :)
تهیونگ محکم بغلش کرد و بعدش اروم بردش کنار شوفاژ و شوفاژ و روشن کرد و همچنان کنارش نشست و دستش رو گرفته بود....
دیگه این دفعه نمیگم😀فقط برای کسایی که فیک رو دنبال میکنن فعلا تا پارت ۸ بیشتر ننوشتم ☁🌸🌺
انچه گذشت : میون رفت جلوی در خونه ی تهیونگ نشست و اون هنوز از اداره برنگشته بود که.....
اول یکم پای گوشیم بودیم و بارون همچنان مثل سیل داشت رگباری میبارید سردم بود و چتر نداشتم و کم کم همونجا خوابم برد که نفهمیدم چی شد و.....
ویو تهیونگ : جونگ کوک رسوندم کنار خونه و پیاده شدم که دیدم یه نفر کنار در وسط بارون نشسته که وقتی رفتم نزدیک فهمیدم اون میون.....
ویو میون : با صدای ماشین تقریبا بیدار شدم و وقتی اون رو دیدم بدو بدو رفتم سمتش و محکم بغلش کردم بدون توجه به هیچ چیزی فقط محکم بغلش کردم و زدم زیر گریه++++
ویو تهیونگ : اون میون بود که محکم بغلم کرد ولی مگه ازم نمیترسید_حس عجیبی داشت حس گرما »»»»
تهیونگ تکونش دادم و بهش گفتم : میون میون خوبی؟ نمیخوای اول بریم تو لباست رو خشک کنی خیس اب شدی..؟؟؟
میون با بغض:اره خب شاید بریم..... :)))
تهیونگ در رو باز کرد و رفتن داخل و تا چشمش به میون افتاد فهمید که باید سریع بهش برسه و گرمش کنه...
تهیونگ وقتی محکم دستش رو گرفته بود : چی تو رو
تا اینجا کشونده؟
میون با صدای لرزون: م.م.من دوست دارم :)
تهیونگ محکم بغلش کرد و بعدش اروم بردش کنار شوفاژ و شوفاژ و روشن کرد و همچنان کنارش نشست و دستش رو گرفته بود....
دیگه این دفعه نمیگم😀فقط برای کسایی که فیک رو دنبال میکنن فعلا تا پارت ۸ بیشتر ننوشتم ☁🌸🌺
۳.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.