دختری میان گرگ های درنده
دختری میان گرگ های درنده
part¹
آروم بودم مثل همیشه مامان بابا درحال دادو بیداد بودن دیگه برام عادی شده بود با دادی که بابا زد بهش خیره شدم
بابا: وانیا زود برو آماده شو امروز تو میری شرکت
مامان: دختر چیه شرکت چیه باید بمونه خونه یکم چیز میز یاد بگیره آخه مگه وقتی ازدواج کرد میخواد شرکت و بزاره سر سفره بخوره؟
پریدم وسط حرفاشون گفتم : من میرم آماده شم
بعدم بلند شدم و رفتم اتاقم موهام و بالا سرم بستم و یه دست پیرهن و دامن برداشتم و پوشیدم کفشایه پاشنه بلندمم برداشتم بعد برداشتن کیف و گوشیم رفتم بیرون ازشون خدافظی کردم و رفتم سمت ماشین بابا
(۲ساعت بعد)
داشتم با مشاور سفرم حرف میزدم که در زده شد با اجازه ی من خانوم محمدی اومد داخل
محمدی: خانوم آقای قاسمی اومدن
ای خدا بازم این مرتیکه اومده هوووف
گفتم: راهنماییشون کن بیان داخل
وقتی اومد داخل به احترامش بلند شدم مثل همیشه دستشو آورد جلو دستم و داخل دستش گذاشتم و فشردم اشاره کردم به صندلی و گفتم : لطفا بشینین
هر دو تامون نشستیم که شروع کرد به صحبت کردن با چیزی که گفت از تعجب و عصبانیت دستم مشت شد
بلند شدم و گفتم...
part¹
آروم بودم مثل همیشه مامان بابا درحال دادو بیداد بودن دیگه برام عادی شده بود با دادی که بابا زد بهش خیره شدم
بابا: وانیا زود برو آماده شو امروز تو میری شرکت
مامان: دختر چیه شرکت چیه باید بمونه خونه یکم چیز میز یاد بگیره آخه مگه وقتی ازدواج کرد میخواد شرکت و بزاره سر سفره بخوره؟
پریدم وسط حرفاشون گفتم : من میرم آماده شم
بعدم بلند شدم و رفتم اتاقم موهام و بالا سرم بستم و یه دست پیرهن و دامن برداشتم و پوشیدم کفشایه پاشنه بلندمم برداشتم بعد برداشتن کیف و گوشیم رفتم بیرون ازشون خدافظی کردم و رفتم سمت ماشین بابا
(۲ساعت بعد)
داشتم با مشاور سفرم حرف میزدم که در زده شد با اجازه ی من خانوم محمدی اومد داخل
محمدی: خانوم آقای قاسمی اومدن
ای خدا بازم این مرتیکه اومده هوووف
گفتم: راهنماییشون کن بیان داخل
وقتی اومد داخل به احترامش بلند شدم مثل همیشه دستشو آورد جلو دستم و داخل دستش گذاشتم و فشردم اشاره کردم به صندلی و گفتم : لطفا بشینین
هر دو تامون نشستیم که شروع کرد به صحبت کردن با چیزی که گفت از تعجب و عصبانیت دستم مشت شد
بلند شدم و گفتم...
۳.۹k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.