آرام باش عزیز من

آرام باش عزیز من،
آرام باش حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌هایمان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است،
آرام باش عزیز من، آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای از برف که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری، طالع میشود.

#شمس_لنگرودی♥️
دیدگاه ها (۱۰)

به یاد شمع رویت همچنان پروانه میسوزم                   تورفت...

_____ دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت…برا...

من هزاره هاست چشم به راه آن اتفاقم هنوز ...#سید_علی_صالحی,🌱♥...

نام تو چیست ؟غوغای رودخانه‌ی همسایگی استوقتی به شیب دره سراز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط