مایکی: کازو جونم، کجایی، بیا بیرون، من مایکی بی آزارم
مایکی: کازو جونم، کجایی، بیا بیرون، من مایکی بی آزارم
کازو: آره جون عمت
ایزانا: میبخشمت، فقط دوتا خش ریز روت میندازم عجیجم، بیا گمشو بیرون
*ایزانا و مایکی کازو رو گیر انداختن و زدنش، در حد یع پس گردنی و کازو خودشو مثل تیر خورده ها انداخت رو زمین*
*بقیه هم پیداشون کردن و فک کردن زدن کازو رو کشتن*
دراکن: چه گوهی خوردیننن؟؟؟؟
باجی/چیفو: کازوتوراا!!!
*و دویدن بالا سر کازو*
کازو: اگه.... من مردم.... به آسمون نگاه کن....... و بگوـ...... اینا همش تقصیر» مایکیهع!!
*کازو بلند شد*
کازو: میگ میگ
*و با سرعت جت فانگو بس*
باجی: این دفعه خودم جرت میدم، همون میگ میگ رو میکنم تو کانت
تایجو: کائنات به دادت برسه برادر کازوتورا
هاکای: از اینجا به بعد کائنات هم پاسخگو نیستن
*حالا همه بجز میتسویا و دراکن و تاکه و سه تا دوستای تاکه رفتن دنبال کازو بدبخت*
*دخترا از پله ها میان پایین و میرن کنار میتسویا و دراکن *
سنجو: این مغول های مایکی خان و ایزانا خان کجا رفتن، براچی مثل بوفالو های وحشی جنگلی رم کردن؟
اما: اگه نمیدونستم تو عمارت بونتن هستیم، فک میکردم منو اوردین تیمارستان
میتسویا: هیچی، این کازو یه زری زد حالا که دلش میخواد بعدش مایکی و ایزانا رفتن دنبالش و گرفتنش، بعدشم انگار یه پس گردنی بهش زدن و کازو مثل فیلم هندیا که تیر خوردن رفتار کرد و همه ترسیدن به خودشون و فک کردن واقعا مرده و کازو بلند شد و فرار کرد و همه هم رفتن دنبالش
یوزوها: همین؟
دراکن: اوهوم، دقیقا همین
اما: بخدا دیوونه خونس
هینا: دلم واسه سوزو میسوزه
سنجو: اره واقعا، حالا با خودش فک کرده اینا چه کسایی هستن برا خودشون، همچین تو همه اخبارا اعلام میکنن، بونتن بونتن، اگه بیان اینجارو ببین، میفهمن که اینارو بجا کلانتری باید ببرن تیمارستان، که بعدشم مطمئنم ازشون قطع امید میکنن
اما: میدونم داداشای خودمن، اما، اینبار حقو میدم به سنجو
سنجو: ما میریم برا اتاق سوزو یکم خرید کنیم، در اصل کارت مایکی و ایزانا رو میبریم، اما بگین کارت کوکو رو بردیم، یکم سرش کرم بریزیم
میتسویا: باش
دراکن: اما، مواظب خودت باش، میخوای باهات بیام؟
هینا: او خودا🥺
سنجو: اَه اَه اَه، چندش😒 بیا بریم بابا
یوزوها: بیاین بریم، و دراکن، نیازی نیست، میتونیم از خودمون محافظت کنیم، ممنونم
میتسویا: باشه، خوش بگذره
☆پایان این پارت☆
کازو: آره جون عمت
ایزانا: میبخشمت، فقط دوتا خش ریز روت میندازم عجیجم، بیا گمشو بیرون
*ایزانا و مایکی کازو رو گیر انداختن و زدنش، در حد یع پس گردنی و کازو خودشو مثل تیر خورده ها انداخت رو زمین*
*بقیه هم پیداشون کردن و فک کردن زدن کازو رو کشتن*
دراکن: چه گوهی خوردیننن؟؟؟؟
باجی/چیفو: کازوتوراا!!!
*و دویدن بالا سر کازو*
کازو: اگه.... من مردم.... به آسمون نگاه کن....... و بگوـ...... اینا همش تقصیر» مایکیهع!!
*کازو بلند شد*
کازو: میگ میگ
*و با سرعت جت فانگو بس*
باجی: این دفعه خودم جرت میدم، همون میگ میگ رو میکنم تو کانت
تایجو: کائنات به دادت برسه برادر کازوتورا
هاکای: از اینجا به بعد کائنات هم پاسخگو نیستن
*حالا همه بجز میتسویا و دراکن و تاکه و سه تا دوستای تاکه رفتن دنبال کازو بدبخت*
*دخترا از پله ها میان پایین و میرن کنار میتسویا و دراکن *
سنجو: این مغول های مایکی خان و ایزانا خان کجا رفتن، براچی مثل بوفالو های وحشی جنگلی رم کردن؟
اما: اگه نمیدونستم تو عمارت بونتن هستیم، فک میکردم منو اوردین تیمارستان
میتسویا: هیچی، این کازو یه زری زد حالا که دلش میخواد بعدش مایکی و ایزانا رفتن دنبالش و گرفتنش، بعدشم انگار یه پس گردنی بهش زدن و کازو مثل فیلم هندیا که تیر خوردن رفتار کرد و همه ترسیدن به خودشون و فک کردن واقعا مرده و کازو بلند شد و فرار کرد و همه هم رفتن دنبالش
یوزوها: همین؟
دراکن: اوهوم، دقیقا همین
اما: بخدا دیوونه خونس
هینا: دلم واسه سوزو میسوزه
سنجو: اره واقعا، حالا با خودش فک کرده اینا چه کسایی هستن برا خودشون، همچین تو همه اخبارا اعلام میکنن، بونتن بونتن، اگه بیان اینجارو ببین، میفهمن که اینارو بجا کلانتری باید ببرن تیمارستان، که بعدشم مطمئنم ازشون قطع امید میکنن
اما: میدونم داداشای خودمن، اما، اینبار حقو میدم به سنجو
سنجو: ما میریم برا اتاق سوزو یکم خرید کنیم، در اصل کارت مایکی و ایزانا رو میبریم، اما بگین کارت کوکو رو بردیم، یکم سرش کرم بریزیم
میتسویا: باش
دراکن: اما، مواظب خودت باش، میخوای باهات بیام؟
هینا: او خودا🥺
سنجو: اَه اَه اَه، چندش😒 بیا بریم بابا
یوزوها: بیاین بریم، و دراکن، نیازی نیست، میتونیم از خودمون محافظت کنیم، ممنونم
میتسویا: باشه، خوش بگذره
☆پایان این پارت☆
۹.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.