کنج لبهای تو گم کرده دلم را دهنم

کنجِ لبهایِ تو گم کرده دلم را دهنم
کاشکی در شبِ چشمانِ تو پیکی بزنم

این محال است فراموش کنم زود تورا
عطرِ موهایِ تو آمیخته با پیرهنم

آخرین خاطره ات مونس جانم شده است
تَبِ دستانِ تو برپهنه ی سردِ بدنم

بیخودی خسته و بی حوصله ام کرده همین
که نشد از هوسِ عاشقی ات دل بکنم

شعله ی عشقِ تو درجانِ من آتش زده است
همچنان آتشِ شمشیرِ عرب در وطنم

در پریشانیِ این شهرِ پراز آهن و دود
آن که تا آخرِ عمرش به تو دلبسته منم

آرزو می کنم آن لحظه که باید بروم
بدهی روسری ات را بُکنندَش کفنم

#امیرپویارشیدی

#عاشقانه #ستایش_قلب_سربی
#عکس_نوشته ‌ ‎‌‌‌

‌ ‎‌‌‌‎
دیدگاه ها (۰)

پروانـه هـا در پيـله دنيـا را نـمی فهمندتـقـويـم هـا روز  مب...

مرز زیبایـــی اگــــر آن سوی دنیــا برودچشم باید به همان سو ...

پُشتِ چشمانت مـرا جا میگذاری می رویروی قلـبِ عـاشقـم، پـا می...

غصه ی دنیا ندارم، چون تو، دنیایم شدیحسرت فردا ندارم، چون تو،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط