P

P6


چشماشو باز کرد و خودشو روی تخت بیمارستان دید. با تعجب به اطرافش نگاه کرد و ناگهان پدر ا.ت رو بالا سرش دید: پدر جان .
سریع نشست.
@ بخواب پسرم .
+ من باید خودم دنبال ا.ت میرفتم. اینجوری چیزیش نمیشد.
@ حادثه که خبر نمیکنه می‌دونم کار داشتی ضمنا خداروشکر آسیبشون خطرش زیاد نیست. مهمتر از همه ی اینا اینکه بچه حالش خوبه.
+ پس اون یه رویا نبود ؟
@ نه پسرم رویا نبود تو داری بچه دار میشی.
یونگی لحظه ای به روبه رو خیره شد و بعد به پدر ا.ت.
بعد سریع از تخت بیرون اومد و سرمشو کند : درست نیست که من الان اینجا باشم.
و سریع به سمت CCU دوید....
دیدگاه ها (۰)

P7ا.ت مثل همیشه رفت و سر جاش نشست و دید یونگی هنوز نیومده. ت...

پروفایل جدیدددددد 😭❤️

سلام عزیزانم چطورین خوبین ؟می‌دونم خیلی وقته نبودم باور کنید...

تولد کوکی کوچولومونههههههههه تولدت مبارک خرگوش کوچولو 🥺🥺😭😭💖💖...

love Between the Tides

⁶⁴ا/ت با احساس سنگینی پلک‌هایم به آرامی باز کردم و از خواب ب...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط