part 32
part 32
اربابِ-اجباریهمن
سولنان رو کاناپه نشسته بود و تهیونگ رفته بود بیرون کارداشت...
داشت فیلم نگا میکرد که تلویزیون خاموش شد...
سولنان:: صگگگگگ
کای:: عههه آدم باش بچه
سولنان خودشو جم جور کرد و پاشد...
کای هم نزدیکترش رفت
سولنان:: سلام..
کای:: سولنانی دیگه؟
سولنان:: آره
کای:: منم. کای!
سولنان:: میدونم
کای دست سولنان رو گرفت و دنبال خودش برد...
سولنان هم سعی داشت ازش جدا بشه
بردش تو یکی از اتاقا و درو بست
سولنان:: و ک هر بلایی سرم بیاری تهیونگ زندت نمیزاره...بزار برممممم
کای:: ببندفکو یه کار باهات دارم...ی درخواست
سولنان:: درخواستتو قبول نمیکنم...بزار برم..وگرنه جیغ میکشم و بعد ب تهیونگ میگم نفلت کنه
کای:: عهههه چ مرگتهههه سولنان منو تو دوستیم و دوستا ب همدیگه کمک میکنن
سولنان:: نخیر کی گفته من دوستتم؟!
کای:: من گفتم
سولنان:: هع... از کِِی تا حالا؟!
کای:: از همین حالا !
سولنان هوفی کشید و رفت سمت در که کای دوید و گرفتش...
سولنان برگشت و کای رو هل داد...
کای:: بابا بسهههه یه کمک ازت میخوام همینننن انقد آدم بدی نبااااش من تو اوردنت اینجا نقش داشتم که مال تهیونگ بشی اینا جا تشکر کردنه؟؟!!
سولنان:: گوه خوردی مگه من خواستم بیام اینجا اصن؟؟؟
کای:: همه آرزوی داشتن کیم تهیونگ رو دارن خوشحال باش
سولنان:: هفففف چه کمکی از دستم بر میاد؟؟!!
کای:: این شد حالاااا...من یه دوس دختر دارم......
سولنان:: خب..؟
کای:: تازگیا رل زدیم صحنه اشناییمون خیلی رمانتیک بود...وقتی داشتم یه دختریو میکردم ت اتاقکای بار یهو اومد داخل...خیره ب چشمام موند منم......هفففف خلاصه عاشقش شدم!
سولنان:: احمق...خب کمک چیه؟!
کای:: اولین باره میخوام برم سر قرار عاشقانه..دوسدخترای قبلیمو عاشقشون نبودم و واس بدنشون میخواستمشون...ولی این فرق داره...این اولویت اولمه..عشقه اول اخرمه..
سولنان:: خبببب
کای:: من یطوری میشم...وقتی برم پیشش چیکار کنم..خب تو دختر و...نم چی بگم
سولنان:: راهنمایی میخای؟! که مثلا دقیقا چیکارا کنی و...؟!
کای:: آره..میدونی؛اصن بام بیا!
سولنان:: من بیام چیکار برو بابا
کای:: لطفا..میخوام بگی چطور باشم..الآنم بیا بریم اتاقم بگو چی بپوشم
سولنان:: انگار ت دختری پسره میخاد بیاد پیشت...
کای:: نخواستم کمکتو...اوکی برو
سولنان:: باشه
سولنان خواست بره که کای از پشت یقشو گرفت کشیدش داخل...
سولنان:: چیکار میکنی؟؟؟؟
کای:: جدی میخاستی بری؟؟؟؟؟
سولنان:: فیلم الان تموم میشه ولم کنننن
کای:: فردا باید باهام بیای..چون امادگیشو نداری به رلم میگم امروز نمیام
سولنان:: این تویی ک امادگیشو ندارییی باشه بابا میام ولم کنننن
کای سولنان رو ول کرد که مورد زمین...
سولنان هم با حرص پاشد رفت...
کای:: همچی عالیه!
#dasam
اربابِ-اجباریهمن
سولنان رو کاناپه نشسته بود و تهیونگ رفته بود بیرون کارداشت...
داشت فیلم نگا میکرد که تلویزیون خاموش شد...
سولنان:: صگگگگگ
کای:: عههه آدم باش بچه
سولنان خودشو جم جور کرد و پاشد...
کای هم نزدیکترش رفت
سولنان:: سلام..
کای:: سولنانی دیگه؟
سولنان:: آره
کای:: منم. کای!
سولنان:: میدونم
کای دست سولنان رو گرفت و دنبال خودش برد...
سولنان هم سعی داشت ازش جدا بشه
بردش تو یکی از اتاقا و درو بست
سولنان:: و ک هر بلایی سرم بیاری تهیونگ زندت نمیزاره...بزار برممممم
کای:: ببندفکو یه کار باهات دارم...ی درخواست
سولنان:: درخواستتو قبول نمیکنم...بزار برم..وگرنه جیغ میکشم و بعد ب تهیونگ میگم نفلت کنه
کای:: عهههه چ مرگتهههه سولنان منو تو دوستیم و دوستا ب همدیگه کمک میکنن
سولنان:: نخیر کی گفته من دوستتم؟!
کای:: من گفتم
سولنان:: هع... از کِِی تا حالا؟!
کای:: از همین حالا !
سولنان هوفی کشید و رفت سمت در که کای دوید و گرفتش...
سولنان برگشت و کای رو هل داد...
کای:: بابا بسهههه یه کمک ازت میخوام همینننن انقد آدم بدی نبااااش من تو اوردنت اینجا نقش داشتم که مال تهیونگ بشی اینا جا تشکر کردنه؟؟!!
سولنان:: گوه خوردی مگه من خواستم بیام اینجا اصن؟؟؟
کای:: همه آرزوی داشتن کیم تهیونگ رو دارن خوشحال باش
سولنان:: هفففف چه کمکی از دستم بر میاد؟؟!!
کای:: این شد حالاااا...من یه دوس دختر دارم......
سولنان:: خب..؟
کای:: تازگیا رل زدیم صحنه اشناییمون خیلی رمانتیک بود...وقتی داشتم یه دختریو میکردم ت اتاقکای بار یهو اومد داخل...خیره ب چشمام موند منم......هفففف خلاصه عاشقش شدم!
سولنان:: احمق...خب کمک چیه؟!
کای:: اولین باره میخوام برم سر قرار عاشقانه..دوسدخترای قبلیمو عاشقشون نبودم و واس بدنشون میخواستمشون...ولی این فرق داره...این اولویت اولمه..عشقه اول اخرمه..
سولنان:: خبببب
کای:: من یطوری میشم...وقتی برم پیشش چیکار کنم..خب تو دختر و...نم چی بگم
سولنان:: راهنمایی میخای؟! که مثلا دقیقا چیکارا کنی و...؟!
کای:: آره..میدونی؛اصن بام بیا!
سولنان:: من بیام چیکار برو بابا
کای:: لطفا..میخوام بگی چطور باشم..الآنم بیا بریم اتاقم بگو چی بپوشم
سولنان:: انگار ت دختری پسره میخاد بیاد پیشت...
کای:: نخواستم کمکتو...اوکی برو
سولنان:: باشه
سولنان خواست بره که کای از پشت یقشو گرفت کشیدش داخل...
سولنان:: چیکار میکنی؟؟؟؟
کای:: جدی میخاستی بری؟؟؟؟؟
سولنان:: فیلم الان تموم میشه ولم کنننن
کای:: فردا باید باهام بیای..چون امادگیشو نداری به رلم میگم امروز نمیام
سولنان:: این تویی ک امادگیشو ندارییی باشه بابا میام ولم کنننن
کای سولنان رو ول کرد که مورد زمین...
سولنان هم با حرص پاشد رفت...
کای:: همچی عالیه!
#dasam
۱۲.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.