رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_168
ترانه برامون شیرکاکائو داغ اورد و پسرا درحال حرف زدن درمورد سیاست و کار بودن و ما هم رفتیم توی اتاق ترانه و استراحت کردیم.

شب بعد از خوردن شام رفتیم خونه و ارش از توی ماشین بغلم کرد و به اتاق خواب بردم چون من به شدت خواب‌آلود بودم.

بعد از اون روز شروع کردم دوباره به درس خوندن و سفت و سخت مشغول بودم چون دلم میخواست توی کنکور قبول شم و نخوام یکسال پشت کنکور بشینم.

بالاخره بعد از دوهفته درس خوندن قرار بود از خونه برم بیرون و خیلی زیاد خوشحال بودم.

بعد از خوردن صبحانه رفتم یکم درس خوندم و برای ناهار رفتم پایین و بعد از ناهار دوشی گرفتم و موهامو خشک کردم و رفتم ارایشگاه.

وقتی رفتم داخل ارایشگر ازم پرسید چکارایی میخوای انجام بدی که گفتم میخوام صورتمو اصلاح کنم و ابروهامو بردارم و موهام هم عاشق رنگشون بودم و گفتم نمیخام رنگ کنم.

و همچنین یه ارایش خیلی خوشگل میخواستم و یه مدل ساده هم برای موهام.

ارایشگر صورتمو اصلاح کرد و ابروهامو برداشت و با دیدن حلقه م با تعجب گفت عزیزم تو ازدواج کردی؟

بله ای گفتم اونم کلی ذوق کرد و گفت خیلی خوشگل شدی خندم گرفته بود که با یه اصلاح صورت و ابرو انقدر ذوق کرده.

توی اینه به خودم نگاهی انداختم و تعجب کردم واقعا چهرم عوض شده بود و از اون تم بچگونه تقریبا خارج شده بود اما هنوز هم میشد فهمید که سنم کمه.

خانوم ارایشگر ارایش خیلی زیبا و حرفه ای روی صورتم نشوند و موهام رو فر درشت کرد و قسمت جلوی موهام رو کشید و پشت موهام رو بصورت ابشاری ریخت و تاج کوچولویی بالاش زد و کمک کردن تا لباس بلند گلبهی رنگمو تنم کنم.

لباسمو که تنم کردم توی اینه نگاهی به خودم انداختم و توی دلم کلی قربون صدقه خودم رفتم و خانومایی که اونجا نشسته بودن مدام سر به سرم میزاشتن و میگفتن خدا بداد شوهرت برسه.

ساعت 6 بعدازظهر کارم تموم شد و هزینه رو حساب کردم و با میس کال ارش شالمو روی سرم انداختم مانتومو تنم کردم و رفتم پایین.

آرش با دیدنم چند لحظه ای هنگ کرد و دهنش واقعا وامونده بود. لبخندی بهش زدم و سلام کردم و تازه به خودش اومد چون هول سلامی کرد و در رو برام باز کرد.

ارش واقعا خوشتیپ و زیبا شده بود و من هم پیش خودم کلی دلم واسش ضعف رفت بین راه دستمو محکم گرفت توی دستش و نفس عمیقی کشید و گفت مثل ماه میدرخشی ماهک من.

از تعریفش قند توی دلم اب شد و حس شیرینی همه وجودمو در بر گرفت منم کامل برگشتم سمتش خنده ی شیرینی کردم و گفتم توهم عالی شدی آقامون.

لبخند عمیقی زد و دستمو بوسید و گفت کاش این حس خوب تموم نمیشد ماهک. اروم با انگشتم پشت دستشو نوازش کردم و گفتم بیا حرفای خوب بزنیم ارش.

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱۳)

#رمان_ماهک #پارت_169توی باغ ترانه و امیر رو دیدیم و رفتیم سم...

#رمان_ماهک #پارت_170با صدای اهنگ هر چهار تامون رفتیم توی پیس...

#رمان_ماهک #پارت_167اخرین امتحان رو هم با خوشالی دادم و توی ...

#رمان_ماهک #پارت_166ببین مدت ازدواج ما یک سال هست که توی این...

Part ¹²⁹ا.ت ویو:مثل اینکه خودش بود..به داخل راهنمایش کردم..و...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

نام فیک:عشق مخفیPart: 11ویو جیمین*خیلی گشنم بود رفتم پایین.ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط