رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_166
ببین مدت ازدواج ما یک سال هست که توی این یکسان آرش حق نداره که به من دست بزنه و آخر خرداد ماه هم طلاقم رو میگیره و اسم آرش و از توی شناسنامم پاک میکنه.

ترانه گفت اگر قراره بعد یکسال ازهم جدا شید اسمش هم از توی شناسنامه ت پاک شه پس اصلا چرا ازدواج میکنید؟ چه سیاستی پشت این کار عموت بوده؟

سری تکون دادم و گفتم نمیدونم اما بالاخره میفهمم و خلاصه اینم داستان ما هست...

ترانه لبخند مرموزی زد و گفت ماهک تو این چند ماه هیچ حسی نسبت بهش پیدا نکردی؟ سرم رو خاروندم و گفتم نمیدونم ترانه واقعا نمیدونم...

ترانه گفت منتظر بودم صریح و واضح بگی نه اما نگفتی و این نشونه ی خوبیه قبل از اینکه چیزی بگم ارش در رو زد و به ترانه گفت که امیر علی باهاش کار داره.

اومد داخل و گفت ماهک اماده شو عزیزم شام رو میخوایم بیرون بخوریم.

لباسامو اماده کردم لباسای ارش هم آماده کردم و رفتم جلوی اینه و خیلی سریع ارایش محوی کردم و حلوی موهام رو درست کردم ارش با دیدن لباساش که اماده گزاشته بودمشون لبخندی زد و من هم لباسامو تنم کردم.

وقتی آماده شدم جلوی اینه به خودم نگاه میکردم که پشت سرم ایستاد و روی سرمو بوسید منم برگشتم سمتش و صورتشو بوسیدم.

ارش هم متقابلا خم شد و پیشونیم رو بوسید و چشامو بستم و اون هم طولانی و عمیق روی چشمامو میبوسید که ترانه مثل یک حیوان چهار پا سرشو انداخت پایین و بدون اینکه در بزنه درو باز کرد و پرید داخل.

اون لحظه چهره ی آرش دیدنی بود و سرفه ی مصلحتی کرد و ازمن فاصله گرفت و دستشو توی موهاش فرو برد و از اتاق بیرون رفت.

من هم به سمت ترانه حمله ور شدم و چندین مشت نثارش کردم اون هم که بیشتر از ما خجالت کشیده بود فقط میخندید.

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱۵)

#رمان_ماهک #پارت_167اخرین امتحان رو هم با خوشالی دادم و توی ...

#رمان_ماهک #پارت_168ترانه برامون شیرکاکائو داغ اورد و پسرا د...

#رمان_ماهک #پارت_165روی تخت کنار ترانه خوابیده بودم که گفت م...

#رمان_ماهک #پارت_164رفتم سمتش و از پشت سرش بغلش کردم و دستام...

سنگدلچپتر * 22 *رفتم توی اتاقم،تمام کمدم رو زیر و رو کردم تا...

بازگشت دوباره پارت ۳:دختره جواب داد شوگا بهش گفت بیا این راب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط