عاشقم باش پارت

عاشقم باش پارت۲


دیانا: از خواب بیدار شدم گوشیم برداشتم دیدم ساعت 12 ظهر نیکا هم پیام داده بود
نیکا: دیانا امشب تولد متین یاد نرفته که بیای
دیانا : آره عشقم یادم نرفته
نیکا: استرس دارم
دیانا : چرا
نیکا: دوستش قراره از آلمان بیاد
دیانا: اشکال نداره عشقم
️شب شد️
دیانا : گوشیم زنگ خورد دیدم ممد
ممد : سلام خوبی دیانا
دیانا : سلام فدات جانم
ممد : ببین زنگ بزن عسل بهش بگو بیاد تولد قهر کرده
دیانا : باش عزیزم... حال نداشتم بهش بگم رفتم لباسام پوشیدم آرایش کردم رفتم تولد
نیکا : سلام قشنگم
دیانا: سلام

توضیحات درباره اینکه متین و عسل و ممد و.... از کجا اومدن : به جز دوست متین که قراره از المان بیاد بقیشون دوست های قدیمی بودن(درحد دو سه سال) و حالا دوستای نیکا با دیانا اشنا شدن و دوستای دیانا با نیکا که همدیگه رو ميشناسن
دیدگاه ها (۳)

پارت سه عاشقم باشبه سمت ادرسی که نیکا دادحرکت کردم ، بعد مدت...

عاشقم باش پارت چهاردر حال رفتن بودم که یک نفر صدام زدارسلان:...

رمان عاشقم باش پارت 1از خواب پادم رفتم دستو صورتمو شستم ک یه...

پروف عوض شد گممون نکنید و اینکه میخوام پارت یک رمان رو شروع ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

پسر کوچولوی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط