عاشقم باش پارت چهار

عاشقم باش پارت چهار

در حال رفتن بودم که یک نفر صدام زد
ارسلان: دیانا خانم
دیانا : جانم
ارسلان: میخواین من برسونمتون
دیانا : نه خودم میتونم برم
ارسلان: می خوام برم بیرون دور بزنم شما هم میرسونم
دیانا: مزاحم که نمیشم
ارسلان: نه بابا چه مزاحمتی
دیانا: ممنون
ارسلان: خواهش
دیانا : بینمون سکوت بود تا این که ارسلان حرف زد من با این حرفش جا خوردم
ارسلان: میخوای جای زن من باشی 5 ماه بعد میری فقط میخوام ارث بهم برسه که بعد میری یه ازدواج سوری
دیانا : اونوقت چی به من میرسه
ارسلان: پول
دیانا : باید فکر کنم
ارسلان: یک هفته وقت داری فکر کنی
دیدگاه ها (۲)

عاشقم باش پارت پنجبعد ده دقیقه به خونه ای که رفته بودم رسیدی...

عاشقم باش پارت ششارسلان: بدودیانا : باش دیگه .... امروز روزی...

پارت سه عاشقم باشبه سمت ادرسی که نیکا دادحرکت کردم ، بعد مدت...

عاشقم باش پارت۲دیانا: از خواب بیدار شدم گوشیم برداشتم دیدم س...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط