عشق اجباری
عشق اجباری
پارت ۳۰
بعد از نیم ساعت دویدن پشت من دانیال دست از سر من برداشت و رفت حموم . حالا نوبت نقشه ی دوم بود سریع لباسی که می خواست بپوشه رو از کاور در آوردم بهش پیف پاف زدم بعدشم توی سشوارش آرد ریختم و از محل جنایت دور شدم . صدای در حموم اومد شروع کردم به شمردن « ۱.....۲ .........۳ ......» دانیال« مانلیییییییی» مانلی « جوووونم» دانیال از اتاق اومد بیرون و من با دیدن قیافش از خنده رو زمین پهن شدم . موهاش شبیه انیشتین شده بود ولی فقط سفید و صورتش هم سفید بود ، لباسشم که بوی پیف پاف می داد وحشتناک. سریع گوشیمو در آوردم و ازش عکس گرفتم . چون تولدش نزدیک بود عکس رو چاپ کنم بزنم به تابلو بهش کادو بدم . هیچ بعد از کلی دعوا کردن من زنگ زد و به ایلیا گفت که امروز نمیاد سر جلسه ، بعدشم دوباره رفت حموم ، منم دیدم از ساعت صبحونه گذشته حداقل به فکر ناهار باشم.شروع کردم به درست کردن ماکارونی، وقتی گذاشتم که دم بیاد، شروع کردم به درست کردن سالاد چون خودم بدون سالاد نمی تونم غذا بخورم .
پارت ۳۰
بعد از نیم ساعت دویدن پشت من دانیال دست از سر من برداشت و رفت حموم . حالا نوبت نقشه ی دوم بود سریع لباسی که می خواست بپوشه رو از کاور در آوردم بهش پیف پاف زدم بعدشم توی سشوارش آرد ریختم و از محل جنایت دور شدم . صدای در حموم اومد شروع کردم به شمردن « ۱.....۲ .........۳ ......» دانیال« مانلیییییییی» مانلی « جوووونم» دانیال از اتاق اومد بیرون و من با دیدن قیافش از خنده رو زمین پهن شدم . موهاش شبیه انیشتین شده بود ولی فقط سفید و صورتش هم سفید بود ، لباسشم که بوی پیف پاف می داد وحشتناک. سریع گوشیمو در آوردم و ازش عکس گرفتم . چون تولدش نزدیک بود عکس رو چاپ کنم بزنم به تابلو بهش کادو بدم . هیچ بعد از کلی دعوا کردن من زنگ زد و به ایلیا گفت که امروز نمیاد سر جلسه ، بعدشم دوباره رفت حموم ، منم دیدم از ساعت صبحونه گذشته حداقل به فکر ناهار باشم.شروع کردم به درست کردن ماکارونی، وقتی گذاشتم که دم بیاد، شروع کردم به درست کردن سالاد چون خودم بدون سالاد نمی تونم غذا بخورم .
۸.۰k
۰۳ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.