Devil or Angel⁴⁸
Devil or Angel⁴⁸
برگشتم خونه
جانگمی: زود اومدی
ا/ت: یکم سرم درد میکرد گفتم زودتر بیام
جانگمی:خب الان خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جانگمی: یه لحظه مامانم داره زنگ میزنه ا/ت میشه بری پیش سوهو
ا/ت: باشه
رفتم طبقه بالا پیش سوهو
یونا: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم سوهو خوابه؟
یونا: اره خیلی پسر نازیه مثل جونگکوکه امیدوارم بچه منو جونگکوک هم مثل سوهو باشه
ا/ت: امیدوار باش
یونا: این حرفت خیلی داره ناامیدم میکنه فک میکنی من نمیتونم بچه دار شم
ا/ت: برعکس من فقط داشتم بهت امید میدادم چرا همه چیزو منفی میبینی
یونا:باشه فهمیدم ولی وانمود نکن منو خیلی دوست داری
ا/ت: من که هیچوقت نگفتم دوست دارم هیچوقت هم نگفتم ازت متنفرم
یونا: باشه خب من رفتم
ا/ت: باشه برو
یونا رفت جانگمی اومد
ا/ت: چیشده؟
جانگمی: ا/ت کمکم کن
ا/ت: چی بگم؟
جانگمی: باید به جونگکوک بگی؟
ا/ت: درمورد چی؟
جانگمی: مامان
ا/ت: چیشده؟
جانگمی: میگه که بابا امروز یه دختره فرستاده بود پیشش
ا/ت: چی؟
جانگمی: نمیدونم باید بریم نگاه خدمتکارا کنیم
ا/ت: یعنی چی؟
جانگمی: گفت دختره موهاش صافه مژه هاش بلنده و خودش لاغره و جوونه گفت لباسش هم ابی بوده
ا/ت: چی؟
جانگمی: باید بریم نگاه کنیم
ا/ت: من یکم حالم خوب نیست میشه خودت نگاه کنی؟
جانگمی: باشه
شب
سویون: مامان ما اومدیم
یونا: خوش گذشت عزیزم
کوک:؟؟
سویون: با کی بودی؟
یونا: با هردوتون
سویون: ما عزیزم تو نیستیم
ا/ت: جونگکوکا
کوک: جانم
ا/ت: سویونا
سویون: زندایی
ا/ت: کجا بودید؟
سویون: رفتیم شهربازی خوشگذروندیم بعد رفتیم عروسک خریدیم و شام خوردیم
ا/ت: پس من چی؟
کوک: ها؟
ا/ت: چرا نیومدید دنباله من
کوک: عزیزم خودت گفتی میخوای بری پیش دوستت
ا/ت: یادم نبود برام چیزی نخریدید؟
سویون: خریدیم
ا/ت: چی؟
کوک: خرگوش
ا/ت: من از حیوون زنده میترسم
کوک: خودشو که میدونم عروسکشو
ا/ت: اها ممنون
سویون: زندایی یه خرگوش و یه سنجاب و یه هاپو و جوجه و روباه خریدیم
ا/ت: 😊
یونا: جونگکوک
سویون: برای تو چیزی نخریدیم
یونا: نه منظورم این نبود جانگمی صدات میزنه
کوک: سویونی بیا برو پیش زندایی من برم پیش مامانت
سویون: باشه
کوک
کوک:یعنی میگی که تو این چهار سال با مامان ارتباط داشتی؟ پس چرا به من نگفتی؟
جانگمی: بابا نزاشت بگم و گفت که اگه بگم نمیزاره خودم هم ببینمش
کوک: میخوام برم مامان ببینم همین الان
جانگمی: صبر کن فردا میریم
کوک: نه همین الان ا/ت ا/ت
ا/ت: بله
کوک: بیا بریم
ا/ت: کجا؟
کوک: پیش مامانم
ا/ت: چی؟
کوک: سریع اماده کن بریم
ا/ت: همم باشه
#فیک
#سناریو
برگشتم خونه
جانگمی: زود اومدی
ا/ت: یکم سرم درد میکرد گفتم زودتر بیام
جانگمی:خب الان خوبی؟
ا/ت: اره خوبم
جانگمی: یه لحظه مامانم داره زنگ میزنه ا/ت میشه بری پیش سوهو
ا/ت: باشه
رفتم طبقه بالا پیش سوهو
یونا: سلام ا/ت خوبی؟
ا/ت: اره خوبم سوهو خوابه؟
یونا: اره خیلی پسر نازیه مثل جونگکوکه امیدوارم بچه منو جونگکوک هم مثل سوهو باشه
ا/ت: امیدوار باش
یونا: این حرفت خیلی داره ناامیدم میکنه فک میکنی من نمیتونم بچه دار شم
ا/ت: برعکس من فقط داشتم بهت امید میدادم چرا همه چیزو منفی میبینی
یونا:باشه فهمیدم ولی وانمود نکن منو خیلی دوست داری
ا/ت: من که هیچوقت نگفتم دوست دارم هیچوقت هم نگفتم ازت متنفرم
یونا: باشه خب من رفتم
ا/ت: باشه برو
یونا رفت جانگمی اومد
ا/ت: چیشده؟
جانگمی: ا/ت کمکم کن
ا/ت: چی بگم؟
جانگمی: باید به جونگکوک بگی؟
ا/ت: درمورد چی؟
جانگمی: مامان
ا/ت: چیشده؟
جانگمی: میگه که بابا امروز یه دختره فرستاده بود پیشش
ا/ت: چی؟
جانگمی: نمیدونم باید بریم نگاه خدمتکارا کنیم
ا/ت: یعنی چی؟
جانگمی: گفت دختره موهاش صافه مژه هاش بلنده و خودش لاغره و جوونه گفت لباسش هم ابی بوده
ا/ت: چی؟
جانگمی: باید بریم نگاه کنیم
ا/ت: من یکم حالم خوب نیست میشه خودت نگاه کنی؟
جانگمی: باشه
شب
سویون: مامان ما اومدیم
یونا: خوش گذشت عزیزم
کوک:؟؟
سویون: با کی بودی؟
یونا: با هردوتون
سویون: ما عزیزم تو نیستیم
ا/ت: جونگکوکا
کوک: جانم
ا/ت: سویونا
سویون: زندایی
ا/ت: کجا بودید؟
سویون: رفتیم شهربازی خوشگذروندیم بعد رفتیم عروسک خریدیم و شام خوردیم
ا/ت: پس من چی؟
کوک: ها؟
ا/ت: چرا نیومدید دنباله من
کوک: عزیزم خودت گفتی میخوای بری پیش دوستت
ا/ت: یادم نبود برام چیزی نخریدید؟
سویون: خریدیم
ا/ت: چی؟
کوک: خرگوش
ا/ت: من از حیوون زنده میترسم
کوک: خودشو که میدونم عروسکشو
ا/ت: اها ممنون
سویون: زندایی یه خرگوش و یه سنجاب و یه هاپو و جوجه و روباه خریدیم
ا/ت: 😊
یونا: جونگکوک
سویون: برای تو چیزی نخریدیم
یونا: نه منظورم این نبود جانگمی صدات میزنه
کوک: سویونی بیا برو پیش زندایی من برم پیش مامانت
سویون: باشه
کوک
کوک:یعنی میگی که تو این چهار سال با مامان ارتباط داشتی؟ پس چرا به من نگفتی؟
جانگمی: بابا نزاشت بگم و گفت که اگه بگم نمیزاره خودم هم ببینمش
کوک: میخوام برم مامان ببینم همین الان
جانگمی: صبر کن فردا میریم
کوک: نه همین الان ا/ت ا/ت
ا/ت: بله
کوک: بیا بریم
ا/ت: کجا؟
کوک: پیش مامانم
ا/ت: چی؟
کوک: سریع اماده کن بریم
ا/ت: همم باشه
#فیک
#سناریو
۳۴.۱k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.