بیستم ارباب مافیایی 🖤🔗
بیستم ارباب مافیایی 🖤🔗
شرط: ۲۰ تا لایک ۲۰ تا هم کامنت خیلیییییییییی کمه😑
نایا : رفتم که ببینم چی شده که گلوله ۰۰۰۰۰۰۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: که گلوله نزدیک بود بهم باز بخور جین یهو دستشو دورم حلقه کرد منو چسبوند به خودش
جین: حواست کجاست؟( با داد)
نایا: ببخشید
جین: اگه من کمکت نمکردم میخواستی چی بکنی؟هااا
نایا:, ببخشید خبع
جین: اگه باز ازدس۰۰۰۰
نایا:, جین تا خواست حرف بزنه لبمو روی لبش گذاشتم جین هم دستشو دور کمرم حلقه کرد اونم با من همکاری کرد که یهو در باز شد
مامان: جین بهت گفته بودم زندگیتو نابود میکنم
جین:چرا دست از سرم بر نمیداریدچرا نمیزاری من راحت زندگیمو بکنم ها چرا نمیزاری با کسی که دوسش دارم ازدواج بکنم؟
مامان: چون من اینجور دخترارو دوست ندارم عروسک بشن
جین :, برو بیرون
مامان: باش اما من سر حرفم هستم
جین: بیرونننننن
تق( بستن در),
نایا: جین خودتو ناراحت نکن هق منم گریم میگیره هق
جین:, گریه نکن
نایا:, نمیتونم هق
جین:, میگم نکننننننن( با داد),
نایا:, چرا داد میزنی 😳
جین:, ببخشید کنترلم دست خودم نیست وقتی عصبی میشم اینجوری میشم 😔
نایا: اشکالی ندارع
جین: برآید استایل نایا رو بغل کردم بردمش روی تخت سرشو بوس کردم دستمو دورش حلقه کردم گرفتیم خوابیدم
فردا صبح ۰۰۰۰۰
نایا: دیدم صدایی داره میاد پاشدم دیدم جین داره لباسشو میپوشه بره ی جایی
نایا: کجا میری؟,
جین:, کار دارم ی جایی
نایا:, خب کجا؟,
جین:, ی جایی
نایا:, ی جایی مثلاً کجا؟,
نایا:, دیدم جین نزدیکم شد گفت
جین:, بیبی کوچولو زیادی سوال میپرسی
نایا: خب من فقط کنجکاوم
جین: نباش
نایا:, باش ایششش 😒
جین:, خیافه نگیر😂
جین : رفتم صورت نایا رو ی بوس کردم بدش رفتم
نایا:, خدا حافظ💗
جین: بای
۲ ساعت بعد
تق تق تق
نایا: بیا تو
مامان:, سلام
نایا: س سلام ببخشید خواب بودم چرا بیدارم نکردین وقتی آمدین
مامان:, نگا میخوام ی چیزی رو درمورد جین بهت بگم
نایا:, چه چیزی ؟
مامان:, نگا جین ی بیماری داره که نباید زجر بکشه اگه بکشه میمیره
نایا: چ چی؟
مامان : اره هق هق.
نایا:, چه کاری از دستم بر میاد ؟
مامان: اینکه جین رو ول کنی
نایا: یهو اشکم آمد نه من باور نمیکنم
نایا: که یهو عکس از بیماریش رو داد با چند تا از ورق های پزشکی
مامان: حالا چی؟ الآنم باور نمیکنی؟
نایا: باش من جین. و بخاطر مریضیش ول میکنم
مامان: آفرین
۲ساعت بعد
جین: رفتم توی اتاق دیدم نایا : وسایلشو داره جمع میکنهجین: نایا چی کار داری میکنی دیدم نایا ساکشو بر داشت رفت از در بیرون رفتش توی حیاط که بره هوا بارونی بود انگار سیل میبارید دست نایا رو گرفتم بهش گفتم
جین:, نایا من چی کار کردم مگه
نایا:, با بغض جین من با تو نمیتونم زندگی کنم دیگه هم دنبالم نیا بای:)
شرط: ۲۰ تا لایک ۲۰ تا هم کامنت خیلیییییییییی کمه😑
نایا : رفتم که ببینم چی شده که گلوله ۰۰۰۰۰۰۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: که گلوله نزدیک بود بهم باز بخور جین یهو دستشو دورم حلقه کرد منو چسبوند به خودش
جین: حواست کجاست؟( با داد)
نایا: ببخشید
جین: اگه من کمکت نمکردم میخواستی چی بکنی؟هااا
نایا:, ببخشید خبع
جین: اگه باز ازدس۰۰۰۰
نایا:, جین تا خواست حرف بزنه لبمو روی لبش گذاشتم جین هم دستشو دور کمرم حلقه کرد اونم با من همکاری کرد که یهو در باز شد
مامان: جین بهت گفته بودم زندگیتو نابود میکنم
جین:چرا دست از سرم بر نمیداریدچرا نمیزاری من راحت زندگیمو بکنم ها چرا نمیزاری با کسی که دوسش دارم ازدواج بکنم؟
مامان: چون من اینجور دخترارو دوست ندارم عروسک بشن
جین :, برو بیرون
مامان: باش اما من سر حرفم هستم
جین: بیرونننننن
تق( بستن در),
نایا: جین خودتو ناراحت نکن هق منم گریم میگیره هق
جین:, گریه نکن
نایا:, نمیتونم هق
جین:, میگم نکننننننن( با داد),
نایا:, چرا داد میزنی 😳
جین:, ببخشید کنترلم دست خودم نیست وقتی عصبی میشم اینجوری میشم 😔
نایا: اشکالی ندارع
جین: برآید استایل نایا رو بغل کردم بردمش روی تخت سرشو بوس کردم دستمو دورش حلقه کردم گرفتیم خوابیدم
فردا صبح ۰۰۰۰۰
نایا: دیدم صدایی داره میاد پاشدم دیدم جین داره لباسشو میپوشه بره ی جایی
نایا: کجا میری؟,
جین:, کار دارم ی جایی
نایا:, خب کجا؟,
جین:, ی جایی
نایا:, ی جایی مثلاً کجا؟,
نایا:, دیدم جین نزدیکم شد گفت
جین:, بیبی کوچولو زیادی سوال میپرسی
نایا: خب من فقط کنجکاوم
جین: نباش
نایا:, باش ایششش 😒
جین:, خیافه نگیر😂
جین : رفتم صورت نایا رو ی بوس کردم بدش رفتم
نایا:, خدا حافظ💗
جین: بای
۲ ساعت بعد
تق تق تق
نایا: بیا تو
مامان:, سلام
نایا: س سلام ببخشید خواب بودم چرا بیدارم نکردین وقتی آمدین
مامان:, نگا میخوام ی چیزی رو درمورد جین بهت بگم
نایا:, چه چیزی ؟
مامان:, نگا جین ی بیماری داره که نباید زجر بکشه اگه بکشه میمیره
نایا: چ چی؟
مامان : اره هق هق.
نایا:, چه کاری از دستم بر میاد ؟
مامان: اینکه جین رو ول کنی
نایا: یهو اشکم آمد نه من باور نمیکنم
نایا: که یهو عکس از بیماریش رو داد با چند تا از ورق های پزشکی
مامان: حالا چی؟ الآنم باور نمیکنی؟
نایا: باش من جین. و بخاطر مریضیش ول میکنم
مامان: آفرین
۲ساعت بعد
جین: رفتم توی اتاق دیدم نایا : وسایلشو داره جمع میکنهجین: نایا چی کار داری میکنی دیدم نایا ساکشو بر داشت رفت از در بیرون رفتش توی حیاط که بره هوا بارونی بود انگار سیل میبارید دست نایا رو گرفتم بهش گفتم
جین:, نایا من چی کار کردم مگه
نایا:, با بغض جین من با تو نمیتونم زندگی کنم دیگه هم دنبالم نیا بای:)
۱۴.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.